يك زمان از دو لذّت
برخوردار شود، بلكه تا از لذّت نخست فارغ نشود و به لذّت جديد توجّه نكند، اين
لذّت را درك نمىكند.
(78563-
78553) 5- با روزى از عمر خود روبرو نمىشود، مگر اين كه از روز ديگر عمرش جدا
بشود، زيرا طبيعت زمان گذشت و سيلان است. [1].
(78566-
78564) 6- ما خود، به مرگهايمان كمك مىكنيم، از آن رو كه هر دمى و حركتى از آدمى
باعث نزديك شدن او به مرگ است گويى او خود به طرف مرگش مىشتابد و به آن كمك
مىكند.
(78570-
78567) 7- جانهاى ما در معرض نابوديهاست، كلمه «نصب» به معنى «منصوب» مانند غرض كه
به معنى مغروض [مصدر به معنى مفعول] است.
(78595-
78571) 8- استفهام در مورد جاودانگى، استفهام انكارى است، انكار وجود بقاء با وجود
زمان كه روشش آن است كه چيزى را بالا نمىبرد، و هيچ پراكندهاى را جمع نمىكند،
مگر اين كه بر خرابى آن ساخته و پراكندن آن جمع، دوباره اقدام فورى مىكند، يعنى
براى حالت دوّم نيز مثل اوّلى زمينهساز است.
«اى پسر آدم
در آنچه بيش از روزى است كسب كنى، ذخيرهدار ديگران هستى».
[شرح]
(78609-
78599) زيرا زياده بر قوت كسب كردن، اما به مقدار نياز صرف كردن و اندوختن ما زاد
بر آن، نه تنها سودى به حال شخص ندارد بلكه براى اندوخته كننده زيان
[1]
زمان به اين معنى از نظر منطقى از انواع كم غير قار الذّات است و تا جزئى منقضى
نشده جزء ديگرى نيايد- م.