امّا مقدمه سوم- چون
يقين به استحقاق خداوند براى اطاعت و تسليم مستلزم تصديق و پذيرش چيزهايى است كه
از جانب خدا توسط پيامبر (ص) رسيده كه عبارت از لزوم فرمانبردارى و اطاعت اوست بنا
بر اين پذيرش از روى يقين همان تصديق به اوست.
اما مقدّمه
چهارم- زيرا تصديق خداوند در جهت وجوب اطاعت همان اقرار به وجود خداست.
اما مقدمه
پنجم: چون اقرار و اعتراف به وجوب و ضرورت امرى، مستلزم آن است كه شخص اعتراف
كننده آنچه را كه بدان اعتراف دارد، انجام دهد، بنا بر اين اقرار سبب الزام به
انجام عمل خواهد بود.
اما مقدّمه
ششم: عبارت از اين است كه انجام عمل، خود عملى است، زيرا انجام اطاعت واجب و لازمى
را كه براى خدا اقرار و اعتراف داشته چيزى جز عمل نمىباشد.
نتيجهاى كه
از رده بندى اين قياسات به دست مىآيد، اين است كه اسلام همان عمل بر طبق فرمان
خدا و براى اوست، و اين معنى، تفسير و تعريف اسلام به خاصّهاى [1] از خواص آن
است همان طورى كه قبلا گذشت.
[1]
تعريف به خاصه، احتمالا همان خاصه مركبه، مورد نظر است كه دو يا سه ويژگى معرّف را
در تعريف مىآورند. مثل اين كه در تعريف خفّاش بگوييم: طاير ولود. و ممكن است
منظور رسم منطقى باشد كه مركب از جنس و عرض خاص است- م.