او را در امانت شركت
دهند و يا به منظور جلوگيرى از خيانتى بگمارندش، وقتى كه اين نامه به دستت- به
خواست خدا- رسيد نزد من بيا».
[شرح]
(72573-
72550) سيد رضى مىگويد: اين منذر همان كسى است كه امير مؤمنان (ع) در باره او
فرموده است: به دو سمت خود زياد نگاه مىكند، و در دو برد يمانى خود با تكبّر راه
مىرود و غبار كفشش را با فوت كردن مىزدايد.
(72499-
72461) محور سخن اين نامه سرزنش وى به خاطر خيانتش مىباشد. علت فريب خوردن خود را
كه همان مقايسه با درستى پدرش- جارود عبدى- بيان كرده است، در اين جهت كه او هم
راه درست پدرش را پى مىگيرد. آن گاه چهار مورد جدايى وى از پدرش را به طور مشخص،
خاطرنشان كرده است:
1- پيروى او
از هواى نفسش در هر چيزى كه او را رهنمود باشد.
2- غفلت او
از اعمال شايسته كه براى عالم آخرتش اهميّت دارد.
3- دنيايش را
بدانچه كه باعث ويرانى خانه آخرت است، يعنى استفاده از مال حرام، آباد مىسازد.
4- به بهاى
گسستن از دينش با خويشان خود مىپيوندد.
در هر دو
جمله همسان، رعايت سجع را فرموده است. (72535- 72500) آن گاه شروع به سرزنش و حكم
به كاستى و حقارت وى نموده است، بدين ترتيب كه اگر آنچه را به وى نسبت دادهاند.
راست باشد، شتر اهل او، و بند كفشش بر او رجحان دارند. و اين شتر اهل از جمله
چيزهايى است كه در خوارى و پستى ضرب المثل است، و اصل اين مثل به طورى كه نقل
كردهاند. آن است كه شترى از آن پدر قبيلهاى بود، به ارث به افراد قبيله رسيد، هر
كدام از آنها افسار آن را به راه مقصود خودش مىكشيد و از آن استفاده مىكرد، و
اين حيوان ذليل و خوار دست آنها بود. سپس در زمينه توبيخ و سرزنش نسبت به هر كس كه
ويژگى او را داشته باشد،