منهيّات او، در برابر
نعمتهاى خداست. و اما انصاف با مردم، به عدالت رفتار كردن ميان مردم و دادن حقوقى
كه بر او و بر خويشان و نزديكان او دارند. و در مورد وجوب چنين انصافى، به قياس
مفصولى [قياسى كه نتيجهاش صغراى قياس ديگرى مىگردد]، استدلال كرده است، صغراى قياس
اوّل: براستى تو اگر آن كار را نكنى ظالمى، يعنى به بندگان خدا ستم كردهاى، و
كبراى آن: و هر كس به بندگان خدا ستم روا دارد، خداوند به جاى بندگانش دشمن اوست،
و نتيجه مقدّر آن چنين مىشود: پس اگر چنان نكنى خداوند به جاى بندگانش دشمن تو
است. و همين نتيجه، خود، صغرا براى قياس ديگرى است كه كبرايش سخن امام (ع): و هر
كس كه خدا با او در ستيزد و ... (و من خاصمه اللَّه ...) و نتيجه مقدّر آن چنين
مىشود: زيرا تو اگر آن كار را نكردى، هنگام در ستيز بودن با او، عذرت را نپذيرفته
و تا وقتى كه از ظلم و ستم خوددارى و توبه نكردهاى در جنگ با خدا هستى.
(66651-
66637)
گفتار امام
(ع): و ليس شيء ... على ظلم،
هشدار بر
پيامد ديگرى براى نداشتن انصاف و يا ستمپيشگى است و اين پيامد، عبارت از آن است
كه ستمگرى بيش از هر چيز باعث تغيير نعمت خدا و سرعت در خشم اوست.
(66660-
66652)
عبارت امام
(ع): فانّ اللَّه ... بالمرصاد،
بيان ضرورت
پيامد مذكور است، توضيح آن كه خداى سبحان هرگاه دعاى ستمديده را بشنود و بر كار
ستمگر اطلاع يابد، در صورتى كه زمينه تغيير نعمت فراهم باشد، زود نعمتش را دگرگون
مىسازد.
(66751-
66661) دهم: امام (ع) او را مأمور ساخته است كه بهترين كارها در نزد او كارى باشد
كه به اعتدال در راه حق از دو طرف افراط و تفريط نزديكتر باشد و از همه امور بيشتر
شامل عدالت بوده، و نسبت به جلب رضاى مردم، جامعتر باشد، زيرا عدالت گاهى به نحوى
است كه شامل حال توده مردم نمىگردد، بلكه تنها