حكومت خداوند و خلافت
حقّه توجيه كردند، و خروج و سركشى خود را در برابر خلافت حقّه، با خونخواهى عثمان
و امثال آن از شبهههاى بيهوده تأويل كردند.
پس خداوند با
پيروزى و يارى على در برابر آنان و نقش بر آب ساختن شبهه آنان، آنان را تكذيب كرد.
و تكذيب كردن همان طورى كه در گفتار است همچنان در رفتار و عمل نيز ميسّر است.
قطب راوندى-
خدايش بيامرزد- مىگويد: معناى سخن امام (ع) چنين است: گروهى طالب حكومت و
فرمانروايى بر اين امّت بودند، پس به تأويل قرآن پرداختند، از قبيل تأويل اين آيه يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ[1] آن گاه
كسانى از فرمانروايان را كه خود نصب كردند، فرمانروايانى شمردند كه از جانب خداوند
حكومت مىكنند، پس خداوند آنها را با عنوان ستمكاران و سركشان، دروغگو دانست، در
حالى كه فرمانروايى كه از جانب خدا منصوب شده باشد، چنين نيست.
(65641-
65625) سپس امام (ع)، معاويه را از روز قيامت ترسانده است با توجه دادن او بر اين
كه شادمانى در آن روز از آن كسانى است كه در نتيجه كار خوبشان، سعادت جاودانه را
به دست آوردند و ديگران را به رشك افكندند چنان كه آرزو كردند مقام و مرتبهاى
مانند ايشان داشته باشند، و آن كه زمام اختيارش را به دست شيطان سپرد تا هر جا كه
بخواهد بكشد و با او ستيزه نكرد، پشيمان گرديد. عبارت: دادن زمام اختيار به شيطان
كنايه از اطاعت نفس امّاره است. و هدف از ترساندن آن است كه معاويه مانند افراد
پيش از خود نباشد كه طالب حكومت، از طريق توجيه امر الهى بودند.
(65663-
65642) سخن امام (ع): و قد دعوتنا تا آخر نامه، صورت سؤال معاويه و پاسخ آن
[1]
سوره نساء (4) آيه (59) يعنى: از خداوند اطاعت كنيد و مطيع پيامبر و فرمانروايان
از خودتان باشيد.