اوّل: مبادا مرگ پيش
از آنكه وى آنچه در دل دارد از پند و حكمت بازگو كند، گريبان او را بگيرد.
دوم: مبادا
در انديشهاش كاستى پديد آيد، زيرا موقع بالا رفتن عمر قواى نفسانى به علّت ضعف
ارواحى كه حامل اين قواست- كاهش مىيابد، در نتيجه از فعاليّت عقل و كسب نظرات
صحيح كاسته مىشود.
سوم: [ترس آن
حضرت از اين بود كه مبادا] خواهشهاى نفسانى بر سفارشهاى او سبقت گيرند، زيرا فرزند
اگر در عنفوان جوانى تربيت نگردد و قواى نفسانىاش در جهت پيروى از عقل و همگامى
با او ساخته نشود اين آمادگى را خواهد داشت كه قواى حيوانىاش او را به طرف
خواستهاى خود متمايل سازد، و به سمت به كار بردن قواى نفسش در راه هوا و هوس كشيده
شود، در نتيجه فريب مىخورد، از راه حقيقت و آنچه شايسته اوست بازماند. در اين
صورت همچون شتر سركشى، رام نشدنى مىگردد. وجه تشبيه اين است كه واداشتن و جذب او
به سمت حق و حقيقت دشوار مىگردد، چنانكه راهبرى شتر سركش و رام ساختن آن در جهت
استفاده و بهرهبردارى دشوار است.
(60503-
60492) سپس فرزند را بر ضرورت گرايش به ادب و افشاندن بذر ادب در دل وى به وسيله
قياس مضمرى توجه داده است كه صغراى آن عبارت و انما قلب الحدث تا جمله، قبلته،
مىباشد.
و به وجه شبه
با اين گفته خود اشاره كرده است: و آنچه در دل زمين بيفشانند، مىپذيرد. توضيح
مطلب از اين قرار است كه چون قلب نوجوان خالى از هر نوع نقش عقيدتى و غير عقيدتى
است و با اين تربيت آماده پذيرش هر نوع نقشى از نيك و بد است كه در آن ترسيم كنند،
آن را تشبيه فرموده به زمينى خالى از گياه و زراعت كه پذيراى هر نوع بذرى است كه
در آن بيفشانند. به اين ترتيب كبراى قياس چنين مىشود: