«اين نامه از
بنده خدا، على امير المؤمنين، به گروهى كه به خاطر خدا خشمگين شدند، آن گاه كه روى
زمين معصيت و نافرمانى خدا به عمل آمد، و حقّ او ناديده گرفته شد، در نتيجه، ظلم و
ستم بر سر نيكوكار و بدكار، و حاضر و مسافر خيمه زد، تا آنجا كه نه كار نيكى بود
كه روآوردن بدان باعث دلخوشى شود و نه كار زشتى بود كه از آن منع كنند.
امّا بعد،
يكى از بندگان خدا را نزد شما فرستادم، كه در اوقات ترسناك خوابش نربايد، و به
هنگام بيم از دشمن، هراسى به دل راه ندهد، نسبت به تبهكاران از آتش سوزانتر است،
او مالك پسر حارث برادر مذحج، است. پس به سخن او گوش فرا دهيد، و فرمان او را تا
آنجا كه مطابق حق است اطاعت كنيد، زيرا او شمشيرى از شمشيرهاى خداست كه هرگز كند
نگردد، و ضربتش بىاثر نماند، بنا بر اين اگر به شما فرمان حركت داد، حركت كنيد، و
اگر فرمان ايست داد بايستيد، چه او، اقدام نمىكند و بر نمىگردد، تأخير
نمىاندازد، و پيشروى نمىكند، مگر با فرمان من.
شما را به
داشتن چون او، بر خود مقدّم داشتم، از آن رو كه او خيرخواه شما و در كوبيدن بر
دهان دشمنتان پايدار مىباشد».
[شرح] در
اين نامه چند مطلب است:
(63644-
63607)
اوّل-
عبارت امام (ع): من عبد اللّه ... يتناهى عنه
تصويرى است
از نامه و توصيف از اهل مصر كه به خاطر خدا مطابق فطرتشان خشمگين شدهاند، و اشاره
به مخالفت آنان با بدعتهايى است كه به عثمان نسبت داده شده و بدان جهت آنها خشمگين
به مدينه آمدند كه مبادا حدود الهى تعطيل شود. اگر كسى بگويد كه بنا بر اين امام
(ع) راضى به قتل عثمان بوده است، زيرا او قاتلان عثمان را براى آمدن به مدينه به
منظور قتل عثمان، ستايش كرده است.
پاسخ اين است
كه چنين اشكالى وارد نيست، زيرا ممكن است آمدن آنها