برحذر باش، و بدان كه
خداوند هرگاه خير بندهاى را بخواهد، ناپسندى را از او دور و توفيق اطاعت خود را
برايش فراهم مىآورد، هرگاه براى بندهاى خواستار شرّ گردد، او را فريفته دنيا
مىكند و آخرت را از ياد او مىبرد و ميدان آرزوهاى او را گسترش مىدهد و از آنچه
به صلاح اوست باز مىدارد.
نامه تو، به
من رسيد، تو را چنان يافتم كه مقصود خود را به صراحت بازگو نمىكنى و چيزى را غير
از گم شدهات مىجويى، و در اشتباهى كوركورانه و سرگردانى گمراهى به سر مىبرى و
به چيزى غير از برهان و دليل دست مىيازى و به ضعيفترين شبهات پناه مىبرى.
امّا درخواست
شركت تو در امور و واگذارى سرزمين شام به تو، اگر من امروز اين كار را مىكردم
ديروز (تا به حال) اين كار را كرده بودم. اما اين كه گفتى: عمر، تو را والى شام
كرده است، كسانى را كه همتايش (ابو بكر) ولايت داده بود، عمر عزل كرد، و همچنين
كسانى را كه عمر به فرماندارى تعيين كرده بود، عثمان بركنار ساخت، هيچ رهبرى براى
مردم تعيين نشده است، مگر آنكه صلاح امّت را در نظر بگيرد، چه براى رهبران قبل از
او آن مصلحت روشن بوده و يا از نظر آنها مخفى مانده باشد، و هر كارى، كار ديگرى را
در پى دارد، و هر زمامدارى نظر و انديشه خاصّى دارد. (63571- 63548) آن گاه مىرسد
به عبارت سبحان ا ... تا آخر نامه.
اين بخش از
نامه دو مطلب را شامل است:
اوّل: تعجّب
از زيادى دلبستگى معاويه به خواستههايى كه خود به وجود آورنده آنهاست و انحراف او
از رفتن به جانب حق، به دليل پيروى از هوا و هوس.
توضيح آن كه
در هر زمانى، معاويه شبههاى ايجاد و نظر تازهاى القا مىكرد، تا بدان وسيله
يارانش را گمراه سازد و در ذهن آنها بيندازد كه على (ع) براى رهبرى شايستگى ندارد،
يك بار مىگفت: او قاتل عثمان است، و يك مرتبه وانمود