فريب دادى، و آنان را
در موج درياى خود كه پوشيده از تاريكيها و دستخوش امواج گمراهيهاست در افكندى، تا
اين كه از راه راست دور افتادند و به راه و روش جاهليّت خود بازگشتند، و به حق پشت
كردند و به افتخارات و تعصّب خانوادگى خود، تكيه كردند، جز آنهايى كه اهل بينش
بودند كه پس از شناخت چهره باطل تو برگشتند و از كمك تو رو بر تافته و به خدا رو
آوردند، چه آنها را تو با زور به سمت باطل كشاندى و از راه راست دور ساختى.
پس اى معاويه
در باره خود از خدا بترس و زمام اختيارات را از دست شيطان بگير، زيرا دنيا از دست
تو بيرون خواهد شد و آخرت نزديك به تو است. والسلام»
[شرح]
مىگويم [1]: اين نامه
چنين آغاز مىگردد: «از طرف بنده خدا امير مؤمنان به معاويه پسر ابو سفيان. امّا
بعد، براستى دنيا جاى تجارت و سود آن همان آخرت است. بنا بر اين خوشبخت كسى كه
سرمايهاش در دنيا اعمال شايسته است و حقيقت دنيا را مىشناسد و ارزش آن را چنان
كه هست مىداند، [معاويه!] من تو را با شناختى كه از قبل دارم، نصيحت مىكنم با
اين كه آنچه در باره تو مىدانم بيقين محقّق مىشود! اما چه كنم كه خداى متعال از
عالمان پيمان گرفته است كه امانت را به جاى آورند و گمراه و هدايت يافته هر دو را
نصيحت كنند. پس تو اى معاويه از خدا بترس و از آن كسانى مباش كه براى خدا هيچ
عظمتى قائل نيستند و عذاب خدا براى آنها مسلّم و حتمى شده است، زيرا پروردگار در
كمين ستمكاران است، براستى دنيا بزودى از تو بر مىگردد و آه و افسوس به تو رو آور
مىشود، بنا بر اين در اين وقت پيرى و سپرى شدن عمر از خواب گمراهى و ضلالت بيدار
شو، زيرا تو امروز مانند آن جامه كهنهاى هستى
[1]
گوينده ابن ميثم بحرانى شارح نهج البلاغه عقيده دارد كه در آغاز نامه حدود هشت
سطرى كه در اينجا آورده وجود داشته است، امّا مرجعى براى اين عبارات نقل نكرده
است- م.