بندگان مملوك خدائيم كه جز او پروردگارى
نيست، او چيزى از ما را مالك است، كه ما خود، مالك آن نيستيم او ما را از گمراهى
كه داشتيم نجات داده و به سوى رستگارى و هدايت رهنمون ساخت، و پس از نابينايى و كوردلى
به ما بينايى و بصيرت عطا فرمود.»
[شرح]
(51044- 51025) غرض امام در اين فصل آن است كه وحدت و اتفاق آنان را
براى عمل كردن به دستورهاى خود جلب كند و به اين سبب نخست اشاره فرموده است به اين
كه هر كدام از دو طرف بر ديگرى حقى دارند كه بايد از عهده آن برآيند: حق او بر
گردن يارانش همان حق ولايت و سرپرستى است كه بر آنان دارد، و حق ياران بر او همان
است كه رعيّت بر گردن والى و زمامدار خود دارد و لوازم اين حقوق متقابل را بايد
طرفين رعايت كنند.
(51053- 51045)
فالحقّ اوسع ... قضائه،
اهميت حق خود را بر ذمّه اصحابش بيان كرده و آن را اثبات فرموده است،
و گويا آنها را به دليل كم انصافى و رعايت نكردن آن توبيخ و سرزنش كرده است، و
منظور حضرت از جمله بالا آن است كه مردم وقتى در صدد تعريف و توصيف زبانى براى حق
برآيند زمينه آن بسيار گسترده است، چون بر زبان راندن ساده است، ولى هر گاه حاكم
بر حق و عادلى ميان آنان حاضر شده و عمل كردن به حق را از ايشان بخواهد عرصه بر
آنها تنگ مىشود زيرا عملا زير بار حق رفتن و به عدالت رفتار كردن كارى دشوار است،
چون لازمه آن ترك بعضى از خواستههاى دل و امور مورد پسند انسان است، در اين عبارت
از باب استعاره، براى كلمه حق «صفت سعه و ضيق را كه از لوازم جا و مكان محسوس است
آورده است زيرا حق را به اعتبار اين كه دامنه توصيف آن زياد و عمل كردن به آن
دشوار است تشبيه به مكانى كرده است كه براى بعضى امور وسيع و پهناور است ولى
گنجايش امور ديگرى را ندارد.