قالَ يا قَوْمِ^[1]»
و خاطر نشان كردى كه براى من و يارانم نزد تو جز شمشير چيزى نيست و به اين سبب
خنداندى پس از گرياندن چه وقت ديدى كه فرزندان عبد المطلب از دشمنان باز ايستند و
از شمشير بترسند؟ اندكى درنگ كن تا حريفت به ميدان جنگ برسد [2]،
پس زود باشد كه تو را بطلبد، كسى كه تو، او را مىطلبى و به تو نزديك شود چيزى كه
آن را دور مىشمارى و من به سوى تو شتابانم با لشكرى انبوه از مهاجران و انصار، و
كسانى كه به نيكى از آنها پيروى مىكنند كه جمعشان بسيار و گرد و غبارشان بالا
رونده است در حالى كه جامه مرگ به تن كرده و بهترين ديدارشان ديدار پروردگارشان مىباشد
و همراه ايشانند فرزندان آنان كه در جنگ بدر حاضر بودند، و نيز شمشيرهاى بنى هاشم،
كه تو خود تيزى و برندگى آنها را در مورد برادر و دايى و جد و خويشانت شناختهاى «مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ[3]».
[شرح]
اين نامه گزيدهاى است از نامهاى كه مرحوم سيد رضى در گذشته قسمتى
از آن را بدين گونه ذكر كرد: پس قبيله ما خواستند پيغمبر ما را بكشند [4] ... و ما در شرح آن، نامه معاويه را كه
حضرت اين نامه را در پاسخش نوشته، ذكر كرديم اگر چه بين آنچه كه ذكر كرديم با بعضى
روايات ديگر مختصر اختلافى وجود دارد.
(59136- 59122) امام (ع) در اين نامه به هر قسمتى از نامه معاويه، يك
فصل پاسخ
[1] سوره هود (11) آيه (88) يعنى: و من قصدى جز اصلاح به اندازه
توانم ندارم و موفقيتم بسته به لطف خداست و جز از خدا طلب توفيق نمىكنم، به او
توكل و اعتماد مىكنم و بازگشتم به سوى اوست.
[2] كنايه از اين جمله است: بگذار حريفت به ميدان آيد. (مترجم)
[3] سوره هود (11) آيه (83) يعنى: و آن، از ستمكاران دور نيست.