(خبأت الشيئى): آن را پوشاندم (طفق): شروع كرد (هجر): شهرى است از
شهرهاى بحرين (نضال): تير اندازى كردن (مسدّد): كسى كه ديگرى را به كارى وادار
مىكند و به سوى آن هدايتش مىكند.
(اعتزلك: از تو دورى كرد.
(ثلم): شكستگى (طليق): آن كه پس از اسيرى رها و آزاد شود.
(ربع): توقف و ايستادن (ظلع): لنگى (ذرع): مبسوط اليد بودن (تيه):
گمراهى و سرگردانى در بيابانها (روّاع): بسيار منحرف شونده از راه درست (جمّة):
فراوان، زياد (ظنّه): تهجت (منصّح): بسيار نصيحت كننده (استعبار): گريه (الفيت
كذا): آن را يافتم (نكول): عقب افتادن از ترس (مج الماء من فيه): آب را از دهانش
به دور ريخت.
(رميه): شكارى كه مورد اصابت تير واقع مىشود.
(صنيعه): نيكى (فلج): رستگارى، پيروزى (شكاة، شكيّه و شكايه): معنايش
روشن است (ظاهر): از بين رونده (مخشوش): شترى كه در بينيش چوبى قرار مىدهند تا در
اطاعت باشد و آن را به هر سو بخواهند بكشند.
(غضاضه): كمبودى و خوارى (سنخ): عرضه شد (اعدى): دشمنتر (معوّقين):
بازدارندگان (جحفل): لشكر انبوه (ساطع): بالا رونده (قتام): گرد و خاك (سرابيل):
جامهها، پيراهنها (نصال): شمشيرها (ارقال): نوعى از راه رفتن به سرعت