منظور از دفع شدگان نيز فقراى سؤال كننده
باشند، به دليل اين كه در هنگام سؤال از مردم، مورد طرد و دفع واقع مىشوند، چنان
كه يكى از شارحان نهج البلاغه بيان كرده است. در هر حال اين كه حضرت به ذكر همين
چند طايفه قناعت كرده و بقيه را ذكر نفرموده است به اين دليل مىباشد كه اينها از
بقيه گروهها بيچارهتر و ضعيفتر هستند.
(58683- 58654)
و من استهان .... و اخرى،
اين جمله در حكم كبراى قياس مضمرى است كه به منظور تهديد و بيم دادن
از خيانت، در صورتى كه حقوق مستحقان را ندهد، بر لزوم ذلت و خوارى دنيا و آخرت
استدلال شده است، و تقدير اصل قياس اين است: اگر حقوق آنها را ندهى، امانت را سبك
شمردهاى و به خيانت گراييدهاى و هر كس چنين باشد در دنيا خود را خوار و زيانكار
كرده و در آخرت ذليلتر و خوارتر خواهد بود.
روايت ديگر در متن سخن امام به جاى احلّ، اخلّ بنفسه آمده يعنى آنچه
سزاوار وى بوده ترك كرده است، و روايت ديگر: احلّ نفسه ذكر كرده، يعنى نفس خود را
آزاد گذاشته است و بنا بر دو روايت اخير أذلّ مبتداى مؤخر و فى الدنيا خبر مقدم
مىباشد.
خيانت يكى از صفات ناپسند و طرف تفريط فضيلت امانت است چنان كه غشّ
يكى از خصال ناروا و نقطه مقابل درستى و خيرخواهى مىباشد، البته خيانت اعم از غش
است و بالاخره اين دو، رذيله اخلاقى از شاخههاى صفت زشت فحور و گناهكاريند.
(58696- 58684)
و انّ اعظم الخيانه ...،
در اين عبارت كه آخرين مطلب است خيانت به امت و امام را بزرگترين
خيانت و دردناكترين نادرستى مىداند، زيرا ضرر آن دامنگير تمام جامعه مسلمين و سبب
خيانت خاص نسبت به پيشواى مسلمانان مىشود كه او با فضيلتترين مردم و سزاوارترين
آنان به نصيحت و خيرخواهى