(روّعه): او را ترساند (لا تخدج بالتحيه): سلام را ناقص ادا مكن و
بنا به روايت ديگر: تخدج التحيّة، از اخدجت السحابه: ابر دانههاى بارانش كم شد.
(أنعم له): گفت: بلى (عسف): با خشونت و بدون دليل گرفتن (إرهاق):
مكلف كردن به امر سخت و مشكل (ماشية): گوسفند و گاو (عنيف): كسى كه نامهربان است.
(صدعت المال صدعين): مال را دو قسمت كردم (عود): شتر پير، و آن شترى
است كه از سن (بازل) كه دندان و نيشش بيرون آمده گذشته باشد.
(هرمة): كهنسال (استأن): مهربانى كرد (نقب): شترى كه سمهايش نازك شده
باشد.
(غدر): بركههاى آب، جمع غدير (مكسوره): آن كه يكى از چهار دست و
پايش شكسته باشد (مهلوسه): بيمار مسلول (عوار به فتح عين): عيب و گاهى به ضم نيز
خوانده مىشود.
(مجحف): كسى كه با شدت حيوانى را مىراند تا گوشتش را ببرد.
(ملغب): به زحمت اندازنده (لغوب): رنجور كردن (اوعزت اليه بكذا): او
را به اين كار دستور دادم.
(حال بين الشيئين): مانع شد (مصر): دوشيدن تمام شير از پستان
(تمصّر): دوشيدن باقيمانده شير (ترفيه): در آسايش قرار دادن (بدن): چاقها، جمع
بادن (منقيات): حيواناتى كه بر اثر چريدن استخوانهايش پر مغز و چربى آن زياد شد.