responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه شرح نهج البلاغه نویسنده : ابن ميثم بحرانى ت محمدى مقدم و نوايى    جلد : 4  صفحه : 668

[شرح‌]

(57176- 57165) روايت شده است كه معاويه با عمرو عاص مشورت كرد تا به على (ع) نامه‌اى بنويسد و استاندارى شام را از وى بخواهد، عمرو خنديد و گفت:

معاويه كجايى؟ آيا تو مى‌توانى على را بفريبى؟ معاويه گفت: مگر ما از فرزندان عبد مناف نيستيم؟ عمرو گفت آرى چنين است اما آنها خاندان نبوتند، و تو نيستى، حالا مى‌خواهى بنويسى، بنويس، پس معاويه مردى از اهل سكاسك به نام عبد اللَّه بن عقبه را طلب كرد و به وسيله او نامه‌اى به اين مضمون به امام (ع) نوشت و فرستاد: اما بعد، من بر تو چنين گمان مى‌بردم كه اگر مى‌دانستى جنگ اين چنين ما را رنج مى‌دهد و تو را آزرده خاطر مى‌كند نه تو، دست به اين كار مى‌زدى و نه ما، اكنون بر خردهايمان غلبه يافته‌ايم و آنچه برايمان باقى است آن است كه كه از گذشته پشيمان و در آينده به فكر اصلاحيم، در گذشته، ولايت شام را از تو طلب كرده بودم، كه فرمانى از تو بر گردنم نباشد و تو، آن را نپذيرفتى، اما خدا داد به من آنچه را كه تو، از من منع كردى، و امروز از تو مى‌خواهم، همان را كه ديروز خواستم، چرا كه تو از زندگى هيچ نمى‌خواهى، جز آنچه را كه من اميد مى‌برم، و من از كشتن نمى‌ترسم مگر به آن اندازه كه تو مى‌ترسى.

به خدا سوگند، لشكريان ضعيف شدند و مردان از بين رفتند و جنگ، عرب را مى‌خورد بجز اشخاص باقى مانده‌اى كه آخرين لحظات زندگى را مى‌گذرانند و ما با شما در تجهيزات جنگى و افراد جنگجو همسان هستيم، و ما فرزندان عبد مناف هستيم و هيچ كدام را بر ديگرى برترى نيست مگر آن مقدار فضيلتى كه نه عزيزى را خوار مى‌كند و نه آزادى را به بردگى مى‌كشاند. و السلام وقتى كه امير المؤمنين نامه او را خواند، بسيار تعجب كرد و سپس به دنبال عبد اللَّه بن ابى رافع كاتبش فرستاد و به او دستور داد به معاويه بنويس: اما

نام کتاب : ترجمه شرح نهج البلاغه نویسنده : ابن ميثم بحرانى ت محمدى مقدم و نوايى    جلد : 4  صفحه : 668
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست