خدعه و فريبكارى، از ناحيه خود دنيا نيست كه
چنين وانمود مىشود، بلكه از عوامل ديگرى است كه منتهى به خداى سبحان مىشود، و
همچنين اين دو نوع مجاز در فعلهاى دعتك، قادتك و امرتك وجود دارد. مجاز در افراد
چنين است كه نفس فعلهاى دعوت و قيادت و فرمان دادن، حقيقتهاى مسلّمى هستند اما چون
تصور كمال لذتهاى دنيا، سبب جذب و كشش انسان به سوى آن مىشود و لازمه آن هم پيروى
و تبعيت است، از اين رو اين جاذب بودن تصور لذتهاى فراوان دنيا را تشبيه به دعوت
كردن و فرمان دادن و به جلو كشاندن فرموده است كه لازمهاش پيروى و دنبال دنيا
رفتن مىباشد، بنا بر اين اطلاق اين افعال بر آن، جذب و كشش مجازى است. و مجاز در
تركيب به اين سبب است كه اين جاذبه و كشش كه از تصور كمالات دنيا براى انسان حاصل
مىشود عمل خود دنيا و متاعهاى آن نيست، بلكه در حقيقت كار خدا و آن كسى است كه به
انسان اين آگاهى و درك لذت را عطا فرموده است، و چون پاسخگويى به دنيا و اطاعت و
پيروى از آن، گناهى است كه انسان را از حدود قرب الهى دور مىسازد، لذا حضرت اين
امور را به عنوان سرزنش و توبيخ و مذمت معاويه ذكر كرده است.
(56495- 56464)
و انه يوشك،
اين جمله به معاويه هشدار مىدهد و او را بر حذر مىدارد كه با ادعا
كردن امرى كه سزاى وى نيست خود را وادار به گناه و نافرمانى حق تعالى نسازد، يعنى
اى معاويه نزديك است آگاه كنندهاى تو را بر مرگ و آنچه لازمه آن است از كيفرهايى
كه بر اثر معاصى و گناهان به تو خواهد رسيد آگاه سازد كه تو از آن ترس و هراس دارى
ولى گريزى از آن نيست. ظاهر امر آن است كه لذتهاى دنيا همانند پردهاى جلو بصيرت،
معصيتكار را مىگيرد، و تا وقتى كه در دنيا در حجاب بدن قرار دارد از آينده پس از
مرگ غافل است اما همين كه پرده برداشته شد و مرگ فرا رسيد به آنچه از خير و شر كه
از خود جلو