خواهيد داشت؟، به خدا پناه مىبريم از
گذشتههايى كه همراه با بدبختى بوده است، و تو را بر حذر مىدارم از اين كه پيوسته
فريب آرزوها خورده و آشكار و نهانت ناهماهنگ باشد.
تو مرا به جنگ دعوت كردى، پس مردم را كنار زن و خود به سوى من آى، و
دو لشكر را از جنگ معاف دار تا دانسته شود كه گناه و معصيت بر دل كدام يك از ما
غلبه يافته و جلو بصيرتش را پرده گرفته است.
من ابو الحسن كشنده جدّ و دايى و برادرت هستم كه آنها را در جنگ بدر،
درهم شكستم و همان شمشير با من است و با همان دل پر قدرت با دشمنم روبرو مىشوم،
دينم را عوض نكردم و پيامبر تازهاى نگرفتم، و در راهى مىباشم كه شما با اختيار
آن را ترك گفتيد، در حالى كه با كراهت در آن داخل شده بوديد.
به گمان خود، به خونخواهى عثمان آمدهاى و حال آن كه مىدانى، خون وى
كجا ريخته است، پس اگر طالب خون او مىباشى از آن جا طلب كن، گويا تو را مىبينم
كه از جنگ مىترسى، هنگامى كه تو را دندان بگيرد و فرياد كنى مانند ناله كردن
شتران از بارهاى گران، و گويا لشكر تو را مىبينم كه بر اثر خوردن ضربتهاى پياپى و
پيش آمد سخت كه واقع خواهد شد و بر خاك افتادن پشت سر هم از بيچارگى مرا به كتاب
خدا مىخوانند در حالى كه خود كافر و انكار كننده حقّند، و يا بيعت كرده و دست از
آن برداشتهاند.»
[شرح]
(56463- 56437) اول اين نامه چنين بوده است: از بنده خدا على،
فرمانرواى مؤمنان به سوى معاوية بن ابى سفيان، سلام بر آن كه پيرو هدايت باشد،
همانا من با نوشتن اين نامه به تو، خدايى را مىستايم كه جز او، خدايى نيست. امّا
بعد، ديدى كه دنيا در زمان گذشته چه كارها و دگرگونيهايى بر سر اهل خود آورد، و
بهترين باقى مانده از دنيا، همان است كه در گذشته بندگان نيكوكار از آن كسب كردند
و كسى كه دنيا و آخرت را با هم مقايسه كند در ميان اين دو، فاصله بسيار دورى را