(جلباب): پوستين، رو انداز (تبهّجت): آرايش كرد، زيبا نمود (يوشك):
نزديك است (وقفه على ذنبه): او را بر گناهش آگاه كرد.
(مجنّ): سپر، به روايت ديگر منج: نجات دهنده (قعس): تاخير كرد
(أهبه): آنچه كه براى امرى تهيه و آماده مىشود.
(شمّر ثوبه): دامن به كمر زد (اغفال): بىتوجهى و ترك كردن (مترف):
كسى كه فراوانى نعمت او را به گردنكشى وادار سازد.
(باسق): بالا (تمادى فى الامر): وقت زيادى در كارى گذراندن (غرّه):
فريب و غفلت (أمنيّه): آرزو (رين): غلبه و پوشيدن (مرين على قلبه): كسى كه گناهان
بر او غالب شود و خصلتهاى ناپسندى را كه در وى وجود دارد از ديده بصيرتش بپوشاند،
(شدخ): شكستن چيز ميان تهى (ثائر): طالب خون (ضجيج): فرياد و ناله (حايده): عدول
كننده
[ترجمه]
«و چه خواهى كرد، هنگامى كه پردههاى دنيا از جلو چشم تو برداشته
شود، دنيايى كه تو، در آن قرار دارى و خود را به آرايش كردنش خوشايند جلوه داده و
با لذتش فريب داده. تو را به خويش دعوت كرد، پس او را اجابت كردى، زمامت را كشيد،
تو هم پيروش شدى، تو را فرمان داد، اطاعتش كردى، بزودى نگاهدارندهاى تو را بر
امرى نگاهدارد كه هيچ نجات دهندهاى نتواند رهايت كند، پس از اين كار دست بردار و
خود را آماده روز حساب كن، و براى آنچه از گرفتاريها كه بر تو فرود مىآيد دامن به
كمر زن، و با گوش دادن به حرف گمراهان آنان را بر خود چيره مكن، و اگر آنچه گفتم
انجام ندهى، تو را به آنچه از خود غافلى آگاه مىكنم، تو فرو رفته در ناز و نعمتى،
شيطان در تو جاى گرفته و به آرزويش رسيده و مانند روح و خون در جسم تو روان شده
است.
اى معاويه! شما خاندان بنى اميّه كه نه پيشينهاى نيكو و نه شرافتى
والا، داريد، از كجا و كى براى مديريّت جامعه و زمامدارى مسلمانان شايستگى