(هموم): تصميمها (حلس): پارچه نازكى كه زير
جهاز شتر مىگذارند (وعر): صعب العبور (حوزه): ناحيه، حوزه پادشاهى پايتخت و مركز
پادشاه است (حلف): پيمانى كه ميان مردم بسته مىشود (احجام): تاخير كردن در كارى
(موته): نام زمينى در سرزمين دمشق كه پايينتر از شهر بلقاست.
(ادلاء بالشيئى): نزديك شدن به آن (نزع عن الامر): از آن كار صرفنظر
كرد.
(غىّ): گمراهى (شقاق): مخالفت (زور): زيارت كنندگان جمع زائر يا مصدر
به معناى ديدار
[ترجمه]
«قبيله ما (قريش) خواستند پيامبرمان را بكشند، و ريشه ما را بر كنند،
غم و اندوه را به جانهاى ما ريختند، و هر بدى كه مىتوانستند در باره ما انجام
دادند، گوارايى زندگى را از ما منع كردند، ترس و بيم را همراه ما ساختند، ما را به
پناه بردن به كوه صعب العبور مجبور كردند، براى ما آتش جنگ را بر افروختند، پس
خداوند اراده كرد كه به وسيله ما، دينش را نگه دارد و شرّ آنان را از حريم آن، باز
دارد، مؤمنان ما، در اين راه خواهان ثواب بودند، و كافران ما، اصل و ريشه را حمايت
مىكردند و هر كس از قريش كه ايمان مىآورد از ناراحتيهايى كه ما داشتيم در امان
بود و اين امر به خاطر هم پيمانها و عشيرههايشان بود كه مورد حمايت قرار مىگرفت
و از خطر كشته شدن نيز بدور بود.
هر گاه آتش جنگ شعله مىكشيد و مردم هجوم مىآوردند، پيامبر اكرم
خاندان خود را در جلو لشكر قرار مىداد تا اصحابش از آتش شمشير و نيزه مصون
بمانند، بدين سبب عبيدة بن حارث در جنگ بدر و حمزه در روز احد به شهادت رسيدند، و
جعفر در موته شربت شهادت نوشيد، و كسان ديگرى هم هستند كه اگر مىخواستم نامشان را
مىبردم كه دوست داشتند همانند ايشان به شهادت برسند، اما قسمت چنان بود كه زنده
بمانند، و مرگشان به تاخير افتاد.