كه مردى از قبيله بجيله از او مىترسد و به
اعتبار اين كه گمراه و گمراه كننده است وى را شيطان ناميد، و اما اين كه او را به
گودال نسبت داد به اين دليل است كه وقتى امام در ميان كشتهها به جستجويش پرداخت
وى را در ميان گودالى يافت كه بر اثر ريزش آب حفر شده بود، و چون پيامبر قبلا از
چگونگى قتل وى خبر داشت لذا او را چنين توصيف فرمود، و از زيد بن رويم نقل شده است
كه امير المؤمنين در جنگ نهروان به من فرمود: امروز چهار هزار نفر از خوارج كشته
مىشوند كه يكى از ايشان ذو الثديه است، و وقتى كه تمام خوارج را به قتل رساند در
صدد برآمد كه جسد ذو الثديه را بيابد، ممكن نشد و چون از جستجوى آن خسته شده بود
به من دستور داد چهار هزار قطعه از نى آماده كنم، و خودش سوار بر قاطر مخصوص
پيامبر شد پشت سر من مىآمد و به من گفت روى هر كدام از كشتگان يك قطعه از نى
بگذار مردم نظاره مىكردند من كارم را به آخر رساندم جسدها تمام شد اما يكى از
تكههاى نى در دست من باقى ماند، رو به آن حضرت كردم ديدم چهرهاش درهم شد و با
خود مىگفت: به خدا سوگند دروغ نگفتهام و دروغ به من گفته نشده، در اين حال از
گودالى كه جاى ريزش آب بود صداى شرشر آب شنيده شد، به من فرمود: آن جا را دقت كن،
موقعى كه خوب نگاه كردم ديدم يكى از كشتهها در آب فرو رفته، پايش به دستم آمد آن
را كشيدم و گفتم اين پاى آدمى است حضرت زود از مركب پياده شد، پاى ديگرش را گرفت و
دو نفرى او را به بيرون گودال كشانديم معلوم شد كه اوست، اين جا بود كه صداى تكبيرش
بلند شد و به سجده افتاد و مردمى كه حاضر بودند نيز تكبير گفتند و به سجده
افتادند.
منظور از واژه صعقه حالت غشوه و مرگى است كه در اثر شمشير وى بر ذو
الثديه عارض شد و لازمه آن لرزش و حركات سينه و ضربان قلب او بود كه شنيدن آن را
بيان فرموده است و بعضى گفتهاند مراد صاعقه و صيحه عذاب