با ريشههاى خود از زمين كنده شد و شروع به
آمدن كرد در حالى كه زمزمهاى شديد و صدايى چون آواز بر هم خوردن بالهاى پرنده با
خود داشت و لرزان و بال زنان در مقابل آن حضرت ايستاد و بلندترين شاخهاش را روى
سر پيامبر افكند و برخى ديگر از شاخههايش را بر روى شانه من قرار داد كه در جانب
راست آن جناب ايستاده بودم، وقتى كه آن مردم چنين ديدند با گردنكشى و ناسپاسى
گفتند: امر كن نيمى از آن اين جا بيايد و نيم ديگرش بر جاى خود بماند، پيغمبر خدا
چنين دستور داد، پس نيمى از آن چنان شتابان آمد كه با شگفتترين روى آوردن و
سختترين صدايش همراه، و نزديك بود كه به رسول خدا بچسبد، باز هم از روى ناسپاسى و
ستيزهجويى گفتند: به اين نيمه بگو كه باز گردد و همچنان كه بود به نيمه خود
بپيوندد، پس پيامبر آن را چنين امر كرد، آن نيز به جاى خود برگشت، پس من گفتم:
لا اله الا اللَّه، يا رسول اللَّه، من اول شخص ايمان آورنده به تو
هستم و نخستين اقرار كننده به اين كه آنچه را اين درخت انجام داد، به امر خداى
تعالى و به منظور بزرگداشت سخن تو و گواهى دادن به پيامبرى تو بود، اما آن جمعيت
همگى يك صدا گفتند: چه ساحر بسيار دروغگويى است كه در سحر خود چابك است، آيا جز
اين شخص كسى تو را در اين امر تصديق مىكند؟ آنان مرا قصد داشتند، و من از گروهى
مىباشم كه سرزنش هيچ سرزنش كنندهاى آنان را از مسير در راه خدا باز نمىدارد،
چهرهشان چهره صديقان و سخنشان سخن نيكان است، آباد كنندگان شب و نشانههاى
روزانه، چنگ زنندگان به رشته محكم قرآن مىباشند، سنتهاى خدا و رسولش را زنده
مىكنند، استكبار و گردنكشى ندارند، خيانت و تباهكارى نمىكنند، دلهايشان در
باغهاى بهشت و بدنهايشان در كار عبادت و بندگى است.»
[شرح]
(45719- 45692) امام (ع) در اين فصل از خطبه قاصعه به جهانيان گوشزد
مىفرمايد كه جنگش با اين گروه از مردم به فرمان خدا بوده است كه از زبان پيامبر
صادر شده است فرمان خدا يا قرآن است و يا سنت، اما قرآن اين است: «وَ إِنْ