(نكث): پيمان شكنى (قسوط): ستمكارى (دوخت القوم): بر آن گروه چيره
شدم و آنان را مغلوب ساختم.
(ردهه): گودالى در كوه كه آب در آن جمع مىشود.
(صعقه): حالت غشوه كه از صداى مهيب و جز آن پيدا مىشود.
(وجبه): مفرد وجيب به معناى تپش و ضربان قلب (رجّه): مفرد رجّ، حركت
و جنبش (كرّه): بازگشت (لاديلنّهم): آنان را شكست مىدهم و بر آنان پيروز خواهم شد
(تشذّر): پراكندگى و جدايى (كلكل): سينه (نواجم): جمع ناجمه: طلوع كننده و خارج
شونده (يكنفني فى فراشه): مرا در رختخوابش مىپيچاند، نگهدارى مىكرد، و در بر
مىگرفت.
(عرفه): بوى آن (خطله): گفتار يا كردار بدو زشت.
(فطيم): از شير گرفته شده.
(حراء): با مد و كسر، كوهى است در مكه، دو وجه در آن جايز است: مذكر
و مؤنث و نيز به صورت منصرف و غير منصرف به كار مىرود.
(رنّه): صدايى كه هنگام درد و غم و جز آن از شخص ظاهر مىشود (قليب):
چاه، پيش از آن كه سنگچين شود هم مذكر و هم مؤنث است ابو عبيده گفته است چاه
معمولى و كهنه قديمى.
(دوى): صداى وزيدن باد و زنبور عسل (قصف): صداى پرواز پرنده و پر
زدنش در هوا.
(سيماء): مقصور هم به كار مىرود، علت و اثرى كه شيئى به آن شناخته مىشود.