از سرگذشت فرزندان اسماعيل و اسحاق و بنى اسرائيل عبرت گيريد چه
بسيار احوال ملتها با هم مشابه و ويژگيها و كارهايشان همانند يكديگر است در حال
تشتت و تفرق آنها دقت كنيد زمانى كه كسراها و قيصرها مالك آنان بودند سرانجام
ايشان را از سرزمينهاى آباد از كرانههاى دجله و فرات و از محيطهاى سر سبز و خرم
راندند و به جاهاى كم گياه و بىآب و علف، محل وزش بادها و جاهايى كه زندگى در آن
سخت و دشوار است تبعيد كردند، آنها را در آن جا به حال بينوايى و بيچارگى و همنشين
شترهاى مجروح و دچار كينه و خشم كردند، و آنان را ذليلترين امتها قرار دادند، از
نظر سكونت در بىحاصلترين سرزمينها جاى دادند نه كسى داشتند تا آنان را دعوت به حق
كند و به او پناهنده شوند و نه سايه الفت و اتحادى كه به عزت و شوكتش تكيه كنند
زندگيشان درهم و برهم و قدرتهايشان پراكنده و جمعيت انبوهشان متفرق بود در بلايى
شديد و ميان جهالتهاى گوناگون فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور و بتها را
پرستش مىكردند، قطع رحم و غارتهاى پى در پى، در ميان آنان رواج داشت.
پس توجه كنيد به بزرگى نعمتهايى كه خداوند به هنگام بعثت پيامبر به
آنان ارزانى داشت، پس اطاعت آنان را به آيين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را
متحد كرد، و بنگريد كه چگونه نعمت، پر و بال كرامت خود را بر آنها گسترش داد و
نهرهاى مواهب خود را به سوى ايشان جارى كرد، و آيين حق با تمام بركتهايش آنان را
در برگرفت، در ميان نعمتها غرق شدند، و در شادابى زندگانى شادمان شدند، امورشان در
سايه قدرت كامل استوار شد و در پرتو عزّتى، پيروز قرار گرفتند، و حكومتى ثابت و
پايدار نصيب آنان شد، پس زمامدار و حاكم جهانيان و سلاطين روى زمين شدند، و مالك و
فرمانرواى كسانى شدند كه قبلا بر آنها حكومت داشتند و قوانين و احكام را در باره
كسانى جارى كردند كه در زمانهاى گذشته در باره خودشان اجرا مىكردند كسى قدرت درهم
شكستن نيروى آنها را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمىپروراند.