(احباط): باطل ساختن (جهد): كوشش كردن (هواده): آشتى كردن
(استنفزّه): آن را سبك شمرد و طردش ساخت.
(فوق السهم): براى تير، دندانهاى قرار داد كه محل قرار گرفتن زه
كمان مىباشد.
(نزع القوس نزعا): كمان را بطور كامل كشيد.
(اغراق فى المدّ): كشيدن كامل و فراگير (قذف): نسبت (بد) دادن (تهمت
زدن) (طماعيه): حرص و آز (نجمت): آشكار شد (دلف): راه رفت و نزديك شد.
(اقحموكم): شما را با زور و قهر داخل كردند (ولجات): جمع ولجه، جايى
است مثل غار و مانند آن كه مسافران در ميان راه به آن جا پناه مىبرند و خود را از
باران و غير آن محافظت مىكنند.
(ورطات): جمع ورطه: بيابانى طولانى كه راه به جايى ندارد و نيز به
معناى هلاكت مىآيد.
(حزّ): قطع كردن (خزائم): جمع خزامه: حلقهاى مويين كه در بينى شتر
قرار مىدهند و آن را مهار مىكنند.