مانند چيزى است كه بطور عاريه در خانهاى
قرار دارد، و بخش سوم ايمانى است كه نه مستند به برهان است و نه به قياسهاى جدلى
بلكه از راه تقليد و حسن ظن به گذشتگان و يا از اعتماد به امامى كه مورد اعتقاد
مىباشد پيدا شده است و اين قسم را حضرت عاريه ميان دلها و سينهها ناميده زيرا
پايينتر از بخش دوم و ضعيفتر از آن و نزديكتر به زوال مىباشد. شارح نامبرده اين
سخن امام را كه ايمان مستعار فقط تا هنگام مرگ باقى است به دو قسم اخير ارتباط
داده است زيرا كسى كه ايمانش با قياس جدلى اثبات شود گاهى به درجه يقين و برهان
مىرسد، و آن در موقعى است كه با نظر دقيق بنگرد و مقدمات يقينآور بياورد، ولى
اگر مقدمات آن ايمان در نظرش ضعيف آيد عقيدهاش تا مرحله تقليد پايين مىآيد و به
اين طريق ايمان دو قسم اخير محدود مىشود به اجل معلوم به دليل اين كه هر دو در
معرض زوال مىباشند، اين بود شرحى كه ابن ابى الحديد با توجه به متنى كه از نهج
البلاغه مولى در هنگام شرح در دست داشته است امّا اصل مطلب آن است كه اگر اين
روايت درست هم باشد، باز به همان معنا و تقسيمى بر مىگردد كه ما بيان داشتيم زيرا
ايمان چه برهانى و چه غير برهانى باشد اگر به حدّ ملكه برسد و راسخ باشد، ايمان
ثابت و مستقّر است و گرنه عاريتى است و من گمان دارم كه قسم دوم در متن شارح
معتزلى تكرارى است كه سهوا از قلم نويسنده صادر شده است، خدا مىداند.
(42265- 42251)
2- مسأله دوم: فاذا كانت لكم براءة ... حدّ البراءة،
هر گاه شخصى را گنهكار يافتيد او را بطور كلّى از هدايت محروم ندانيد
و در بيزارى جستن از وى شتاب نكنيد بلكه او را مهلت دهيد زيرا تا فرا رسيدن مرگ
احتمال برگشتن و توبه كردن مىباشد، به دليل اين كه حتى براى كافر كه بزرگترين
گناهان را كه شرك است مرتكب مىشود احتمال ايمان آوردن و توبه كردن مىرود تا چه