(أود): كجى، اعوجاج (تهافت): سقوط كردن، افتادن (اسداد جمع سدّ يا
سدّ): آنچه ميان دو شيئى فاصله ايجاد كند.
(خدّ): شكافت، جدا ساخت (سائمها): حيواناتى كه براى چرا در بيابان
رها شدهاند.
(انساخ جمع سنخ): انواع، قسمتهاى اصلى (متبلّده): كند فهمان، كم
هوشان (اكياس): تيز هوشان، زيركها (تكاءده الامر): كار بر او سخت شد، به مشقّت
افتاد (اكياس): تيز هوشان، زيركها (آده): بارش را سنگين كرد (مثاور): حمله كننده
[ترجمه]
«هر كس خداى را به چگونگى ستايد، وى را يكتا ندانسته، و هر كه برايش
مانندى قرار دهد به حقيقتش پى نبرده و آن كه وى را به چيزى تشبيه كند به مقصد
نرسيده و كسى كه به او اشاره كند و يا وى را دروهم و انديشه آورد، قصدش نكرده است،
آنچه حقيقتش شناخته شود، مصنوع است و هر چه كه قائم به ديگرى باشد معلول علّتى
مىباشد. كار انجام مىدهد بى آن كه نيازمند وسيله باشد و اندازه گيرندهاى است كه
محتاج به فكر و انديشه نمىباشد. بىنياز است بدون اين كه استفادهاى كسب كند، نه
زمانها با او، همراه، و نه ابزار و وسايل با او قرينند، بودنش بر زمان پيشى گرفته
و هستيش بر عدم سبقت يافته و ازليّتش بر آغاز مقدم بوده است، آفرينش حواس به وسيله
او، دليل بر پيراستگى وى از حواس است.
از آفريدن اشياء متضاد، معلوم مىشود كه براى وى ضدّى متصور نيست و
از تقارن قرار دادن ميان اشياء روشن مىشود كه او را قرين و همتايى نيست، روشنى را
با تاريكى و آشكار را با نهان و خشكى را با ترى و گرمى را با سردى، ضدّ يكديگر
قرار داده عناصر متضادّ را با هم تركيب كرده و بين موجودات متباين تقارن برقرار
ساخته است، آنها را كه با هم فاصله داشتهاند به همديگر نزديك و ميان آنها كه با
هم نزديكند جدايى افكنده است، حد و اندازهاى برايش متصور نيست و به شماره در
نمىآيد، ابزارها خودشان را محدود مىسازند و وسايل و آلات به همانند