نبودن ملزوم باعث تحقّق نيافتن لازم شده
باشد و اين مطلب دو صورت دارد:
1- اين كه نسبت ميان لازم و ملزوم از نسبت چهارگانه تساوى باشد، خواه
حقيقى و خواه وضعى.
2- ملزوم، علّت براى لازم باشد تا نبودن آن ملزوم دليل نبودن اين
لازم باشد، اما اگر ميان آنها (لازم و ملزوم) رابطه عليت نباشد، عكس آن هم ممكن
است يعنى نبودن ملزوم وابسته به نبودن لازم باشد بطورى كه از آيه قرآن چنين بر
مىآيد: «لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا ...»[1] (در اين آيه از عدم لازم كه عبارت از
نبودن فساد است، بر عدم ملزوم كه نبودن خدايان باشد، استدلال شده)، در اين خطبه
امام (ع) لو را بر طبق صورت دوم به كار برده يعنى جمله شرطيه را علّت جمله جزا
دانسته و فرموده است: علّت اين كه مردم از گمراهى و نادانى به طرف حقيقت بر نگشتند
و از كيفر آخرت نترسيدند آن است كه در عظمت آفرينش و آفريدههاى حيرتانگيز و
نعمتهاى فراوان حق تعالى نيانديشيدند، بنا بر اين از عدم علت استدلال بر عدم معلول
شده است، زيرا تفكّر در اين امور، سبب توجّه انسان به دين خدا و پيمودن راه ديانت
و شريعت مىشود، چنان كه قرآن نيز بدين معنا اشاره مىفرمايد: «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ ...؟»[2] و جاى ديگر چنين مىگويد «أَ فَلَمْ
يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْناها ...»[3] و جز اينها.
[1] سوره انبياء (21) قسمتى از آيه (21)، يعنى: اگر در زمين و
آسمان چند خدايى بود جهان به تباهى كشيده مىشد.
[2] سوره اعراف (7) قسمتى از آيه (184)، يعنى: آيا در ملكوت و قواى
آسمانها و زمين و هر چه خدا آفريده، با انديشه نمىنگرند؟
[3] سوره ق (50) قسمتى از آيه (15)، يعنى: آيا آسمان را بر فراز
خود نمىنگرند كه چگونه بناى آن را استوار ساختيم؟