(سعدان): بوته خارى كه خارهايش از سه جهت تيزى دارد چنان كه به هر
طرف روى زمين قرار گيرد روى دو پايه مىايستد.
(مصفّد): بسته شده به زنجير يا چيز ديگرى.
(قفول): برگشتن از سفر (إملاق): شدت فقر و بىچيزى (استماحه):
درخواست بخشش كردن (عظلم): گياهى است كه به عربى آن را نيل مىگويند و نيز به
معناى گياه ديگرى هم گفتهاند كه در رنگ كردن اشياء به كار مىرود.
(دنف): شدت بيمارى.
(ميسم): اثر داغ و سوختگى با آتش.
(سجّرها): آن را بر افروخته و شعلهور كرده است.
(شنئتها): آن را نمىپسندم.
(هبلته الهبول): زنان در عزايش بنشينند.
(خباط): بيمارى است مانند جنون و ديوانگى ولى ديوانگى نيست و مختبط
كسى است كه نزد شخصى به منظور كمك خواهى مىآيد، با اين كه هيچ گونه سابقهاى و
مناسبتى با وى ندارد، نه خويشاوندى و نه شناخت دو جانبه يعنى هيچ مجوّزى براى
درخواست كمك ندارد و مناسبتى هم براى كمك كردن به او وجود ندارد.
«به خدا سوگند، اگر شب را با كمال ناراحتى روى خار سعدان به سر برم،
و يا در حالى كه دست و پايم به زنجير بسته بر روى زمين كشيده شوم، بيشتر دوست
مىدارم از اين كه روز قيامت خدا و رسولش را در حالى ملاقات كنم كه بر بعضى از
بندگان ستم كرده و چيزى از كالاهاى پست دنيا را از كسى از روى غصب تصرف كرده باشم،
چگونه بر كسى ستم روا دارم به خاطر جانى كه به زودى كهنه و پوسيده مىشود و در زير
خاك ماندن آن بطول مىانجامد.
به خدا سوگند عقيل را در نهايت تنگدستى ديدم كه از من درخواست مىكرد
تا از گندم شما (مسلمانان) مقدارى به او بدهم، و كودكانش را مشاهده كردم كه از فقر
چنان ژوليده مو و تيره رنگ بودند كه گويا چهرههايشان با نيل رنگ شده بود، چند
مرتبه پيش مىآمد و بطور مكرّر حرف خود را اظهار مىكرد، من به