(حجة داحضه): دليل باطل (و ابرح جهالة بنفسه): در ناآگاهى نفس خود
اصرار ورزيده و از اين عمل شگفتزده و خوشحال است.
(بلول): سلامت و تندرستى.
(ضاحى): آنچه جلو آفتاب قرار گرفته است.
(ممضّ): دردآور.
(سطوة): قهر و خشم، و جمع آن سطوات است.
(تجلّد): صبر كردن توأم با رنج.
(ورطه): هلاكت (تعّمدك): تو را مورد قصد قرار داد (كنف): با نون
ساكن، از چيزى نگهدارى كردن و آن را گرد آوردن، با فتح نون: طرف و جانب (آذنك): تو
را آگاه كرد (منسك): جاى عبادت، در اصل به معناى هر جايى كه در آن تردّد و رفت و
آمد باشد و مورد قصد واقع شود.
(تحرّى): در جستجوى بهتر، و سزاوارتر بودن (و شم برق النجاة): و به
سوى درخشندگى بنگر.
[ترجمه]
«استدلال انسان مغرور در پاسخ، باطلترين استدلالهاست، و او خود فريب
خوردهاى است كه غدرش ناپذيرفتهترين غدرهاست و كسى كه نادانيش او را