است به عنوان ترشيح آورده است، و نيز صفت
«نظر كردن» استعاره از رو آوردن مرگ به انسان است. مرگ به او نگاه مىكند، يعنى به
او روى مىآورد تا وى را آماده ربودن كند، در اين جا، مرگ مانند يك شكارچى است كه
نگاه خود را بر روى صيد انداخته تا در هنگام فرصت او را شكار كند و بربايد، منظور
از دو كلمه بثّ و نجىّ حالتى از اندوه و خيالهايى است كه بطور معمول در هنگام
احساس نزديك شدن مرگ براى انسان دست مىدهد.
(52516- 52494)
فتولّدت فيه فترات علل آنس ما كان بصحّته،
كلمه آنس حال و منصوب است زيادى و ما به معناى زمان و كان تامّه است،
و بصحّته جار و مجرور، متعلق به آنس مىباشد معناى عبارت چنين است: در حالى كه
هنوز از هنگام تندرستيش چيزى نگذشته چنان سست و بىحال افتاده است، كه گويى چندين
سال است، مبتلا به بيماريهاى گوناگون مىباشد، و گفته شد، كه (ما) مصدريّه است، و
به اين معنى است كه: به حالاتى كه در وقت تندرستى داشت بسيار انس گرفت.
(52529- 52517)
فلم يطفىء ببارد إلّا ثوّر حرارة ... ذات داء،
اين عبارت اشاره به آن است كه وقتى انسان رفتنى است داروها، علاوه بر
آن كه از اثر افتاده، خود باعث تشديد بيمارى مىشود
[1].
يادآورى: گر چه در حقيقت، مصرف داروى سرد يا گرم، خود سبب نمودار شدن
ديگرى نمىشود، بلكه بدن را تقويت و در برابر بيمارى مقاوم مىكند، امّا با تقويت بدن،
بر حرارت و برودت غلبه مىكند و باعث معالجه بيمار مىشود.
(52541- 52530)
و لا اعتدل بممازج لتلك الطبايع الا امد منها كل ذات داء،
يعنى هر چه از
[1] به اشعار مفصّل مثنوى مولوى كه بدين مضمون سروده شده مراجعه
شود، يكى از ابياتش چنان است: