رفته است يعنى شنيدن را كه سبب است ذكر كرده
و علم را كه مسبّب است اراده فرموده است، و كنايه از آگاهى دلها از جزع و فزع و سر
و صداى مردگان است كه شنيدنى است.
(52296- 52291)
و تكلّموا من غير جهات النطق،
يعنى مردگان نه با زبان معمولى و ظاهر بلكه با زبان حال و باطن سخن
مىگويند.
(52344- 52297)
فقالوا ... متّسعا،
امام (ع) در اين جملهها، سخنان مردگان را كه از ميان قبرها، با زبان
حال مىگويند: بيان فرموده است، در روايت ديگر، به جاى كلمه «خلت» كه در عبارت متن
آمده است، كلمه «خوت» ذكر شده است [1]،
لفظ اهدام را كه لباسهاى كهنه است به استخوانهاى پوسيده تشبيه كرده و به جاى
دگرگونى و ناراحتى و از هم پاشيدگى كه بر جسم مرده عارض مىشود به عنوان استعاره
آورده است، و ممكن است كه لفظ: «أهدام» به معناى كفنها باشد. (در اين صورت تشبيه و
استعارهاى نيست)، مضجع به معناى قبر است و توارث الوحشه يعنى وحشت قبر، و چون از
دنيا رفتگان، از اوضاع و احوال مردگان و پس از مرگ وحشت داشتند و در اين حال آن
وحشت در بازماندگان آنان نيز باقى است، از اين رو با لفظ توارث آورده كه گويا اين
وحشت را از گذشتگان به ارث گرفتهاند، كلمات الربوع الصموت و مساكن الوحشه نيز به
معناى قبر است، معارف صورهم امورى است كه در دنيا وسيله شناخته شدن چهره ظاهرى
آنها مىشد.
(52440- 52345)
فلو مثلتهم بعقلك،
اگر صورتهاى مردگان را در ذهن خود جاى دهى. أو كشف عنهم محجوب الغطاء
و يا اگر آنچه از خاكها و كفنها كه وسيله پوشش بدنها شده، از جلو چشمت برداشته
شود.
حرف واو در جمله و قدار تسخت حاليّه است، يقظة قلوبهم: بيدارى
[1] معلوم مىشود، كه شارح نسخه خلت را اصل مىدانسته است. (مترجم)