يعنى: او در زيركى از من تواناتر نيست، و اين سخن را با سوگند به
خداوند تأكيد كرده است.
(48867- 48845) فرموده است: و ليكن او غدر مىكند، و گناه و فجور
مرتكب مىشود.
اين سخن به آنچه لازمه دهاء و زيركى كه غدر و نيرنگ است اشاره دارد،
همان چيزى كه امام (ع) به سبب آن از به كار گرفتن زيركى دورى جستهاند، فجور (گناه
و بد كردارى) نيز به سبب غدر واقع مىشود، زيرا چنان كه گفته شد وفا يكى از
شاخههاى ملكه عفّت است، و غدر (خيانت و پيمان شكنى) كه صفت زشت ضدّ آن است از
فروع فجور است كه در مقابل عفّت قرار دارد، از اين رو آن بزرگوار دها و زيركى را
از خود نفى مىكند، زيرا غدر و پيمان شكنى را زشت و ناپسند مىشمارد، و نفى دها به
دليل نفى لازم آن كه غدر است مىباشد براى اين كه انتفاى لازم مستلزم انتفاى ملزوم
است.
پس از اين امير مؤمنان (ع) به گونه قياس ضمير از شكل اوّل صفت غدر را
حدّ وسط اين قياس قرار مىدهد و فجور و انحراف معاويه را از حقّ اثبات مىكند، اين
كه فرموده است: ليكن او غدر مىكند به منزله صغرا و جمله يفجر در حكم نتيجه است و
گويى چنين فرموده است: ... و ليكن او غدر مىكند پس مرتكب گناه مىشود، كبراى اين
قياس جمله: و هر غدرى فجور است، مىباشد، بنا بر اين قياس مذكور بدين صورت است:
... و ليكن او غدر مىكند و هر كس غدر كند مرتكب فجور مىشود، و نتيجه اين است كه
معاويه فاجر و گنهكار است.
سپس آن بزرگوار به گونه قياس ديگرى از شكل اوّل كفر معاويه را اعلام
مىكند، صغراى اين قياس جمله: و هر غدرى گناه است، و كبراى آن هر گناهى كفر است
مىباشد، و چون در قياس اوّل ثابت شد كه معاويه فاجر و گنهكار است، و از آنچه
فرموده است كه هر گناهى كفر است لازم مىآيد كه هر فاجرى كافر باشد، لذا با اين دو
مقدّمه كفر معاويه ثابت مىگردد، و سه واژه: غدرة، و
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم) ج4 1
< 1193 > 193 - گفتار آن حضرت روايت شده است كه امام اين
كلام را هنگام دفن سرور زنان فاطمه(ع) در حالى كه گويى با پيامبر در نزد قبر او
سخن مىگويد ايراد كرد: ..... ص : 1