برداشتند و در آن راه جان سپردند؟ كجاست
عمّار؟ كجاست ابن تيّهان و كجاست ذو الشّهادتين، و كجا هستند امثال آنان، همان
برادرانى كه بر سر مرگ با يكديگر پيمان بستند و سرهايشان به سوى بدكاران و ستمگران
فرستاده شد؟! نوف گفت: امام (ع) پس از اين سخنان، دست بر محاسن شريف خود زد و
مدّتى گريست و سپس فرمود:
دريغا بر برادرانم آنانى كه قرآن را مىخواندند و به كار مىبستند،
در باره واجبات مىانديشيدند و آنها را به پا مىداشتند، سنّتها را زنده كرده و
بدعتها را از ميان مىبردند، به جهاد خوانده مىشدند مىپذيرفتند، و به پيشواى خود
اطمينان داشتند و از او پيروى مىكردند. سپس با صداى بلند آواز داد:
اى بندگان خدا!! جهاد، جهاد، آگاه باشيد من در همين امروز لشكر
مىآرايم، هر كس بخواهد به سوى خدا كوچ كند بايد بيرون آيد.
نوف گفت: پس از آن فرزندش حسين عليه السّلام را بر ده هزار سپاهى، و
قيس بن سعد را بر ده هزار، و ابو ايّوب انصارى را بر ده هزار و افراد ديگرى را بر
تعدادى ديگر به فرماندهى گماشت، و اراده داشت به صفّين باز گردد ليكن هنوز آدينه
نرسيده بود كه ابن ملجم ملعون كه لعنت خدا بر او باد بر آن حضرت ضربت فرود آورد،
از اين رو لشكريان بازگشتند و ما همچون گوسفندانى بوديم كه شبان خود را از دست
داده باشند و گرگها از هر سو آنها را بربايند.»
[شرح]
(39298- 39271) در اين گفتار اشاره آن حضرت به مطلق عارفان به حقّ و
خداشناسان است [1]،
[1] ابن ابى الحديد سنّى معتزلى در شرح خود بر نهج البلاغة گفته
است: سخنان امير مؤمنان (ع) را در اين باره هر فرقهاى بر حسب اعتقاد خود تفسير
كرده است، طايفه شيعه اماميّه آن را بر مهدى موعود (ع) تطبيق دادهاند، صوفيه گفتهاند
مراد ولىّ خدا در روى زمين است، معتزله بر مؤمن عالم به عدل و توحيد منطبق
دانستهاند، فلاسفه گفتهاند منظور عارف كامل است، و بالاخره ابن ابى الحديد
مىگويد: از نظر من بعيد نيست كه مراد قائم آل محمّد (ع) در آخر الزّمان باشد
(مترجم).