كه ناشى از پليديهاى نفس امّاره است پاك
مىباشد، واژه مرجحنين را براى فروتنى و اظهار زبونى فرشتگان در پيشگاه عظمت قدرت
و هيبت سلطنت حقّ تعالى استعاره فرموده است. تولّه عقول فرشتگان عبارت از حيرت و
سرگشتگى خردهاى آنان از ادراك حقيقت ذات و نهايت عظمت بارى تعالى است.
سپس تذكّر مىدهد كه آنچه از طريق وصف دانسته و شناخته مىشود
چيزهايى است كه داراى شكل بوده و اعضا و جوارحى داشته باشد كه با آنها كار كند، و
عقل بتواند از اين راه بر آنها احاطه پيدا كند، و بالاخره اشيايى قابل شناخت و
ادراك است كه فناپذير باشد، تا هنگامى كه مدّت آن به سر رسد پايان گيرد، و عقل در
همين حدّ شيء متوقّف شود و آن را مورد تجزيه و تحليل قرار دهد و در نتيجه به
حقيقت آن آگاه گردد.
امام (ع) پس از تنزيه حقّ تعالى از آنچه ذكر شد به شرح يكتايى و
بىهمتايى او مىپردازد.
(39152- 39149)
فرموده است: أضاء بنوره كلّ ظلام.
مراد از ظلام اگر تاريكى محسوس باشد، خداوند با تابش انوار ستارگان
آن را روشن گردانيده است و اگر منظور تاريكى معنوى و ظلمت نادانى است خداوند آن را
با نور علم و در پرتو شرايع خود روشنى بخشيده است.
(39157- 39153)
فرموده است: و أظلم بنوره كلّ نور.
زيرا همه انوار حسّى و فكرى كه از جانب خدا نيست در برابر تابش انوار
علم او ناچيز و نابود است، و در مقايسه با دلايل روشن او كه در همه مخلوقات، موجود
و كاشف از وجود و كمال جود اوست ظلمت و تاريكى است.
(39223- 39160) پس از اين امام (ع) به وعظ و اندرز شنوندگان
مىپردازد و گفتار خود را با سفارش به تقوا و پرهيز از نافرمانى خدا كه موجب سلب
دو امر كه سبب بقاى آدمى در دنياست آغاز فرموده است، اين دو امر يكى لباس و ديگرى
طعام است و شايد مراد از معاش منحصر به طعام نبوده و همه اسباب زندگى را شامل
باشد.