و قد أرسل رجلا من أصحابه يعلم له علم أحوال قوم من جند الكوفة قد
هموا باللحاق بالخوارج، و كانوا على خوف منه عليه السلام، فلما عاد إليه الرجل قال
له: أ أمنوا فقطنوا أم جبنوا فظعنوا؟؟ فقال الرجل: بل ظعنوا يا أمير المؤمنين.
فقال:
(قطنوا): اقامت گزيدند (أشرعت الرّمح): نيزه را به سوى كسى كه قصد
زدن او را دارم راست گردانيدم.
(استفلّهم): از آنها خواست پراكنده شوند و فرار كنند، و اين را كار
خوبى براى آنها جلوه داد (فلّ): پراكنده كردن و فرار كردن.
(بعدت): با كسر عين نابود شد.
(ارتكاس): سرنگونى
[ترجمه]
امام (ع) يكى از يارانش را فرستاد تا در باره گروهى از سپاه كوفه كه
تصميم گرفته بودند به خوارج بپيوندند و از آن حضرت بيمناك بودند تحقيق و او را
آگاه كند، چون آن مرد بازگشت امام (ع) از او پرسيد: آيا ايمن شدند و بر جاى ماندند