اخلاق) عبارت از تغيير دادن و از حالى به
حالى در آوردن آن است و اين گوناگونى در اخلاق همان نفاق است، زيرا منافق و دو رو،
اخلاقى يك نواخت ندارد، گاهى راستگو و زمانى دروغگو است، گاهى وفادار و هنگامى عهد
شكن و خيانتكار است، اگر با ستمكاران باشد ستمكار است و اگر با دادپيشگان باشد
عادل و دادگر است، و به همين مناسبت است كه فرموده است: و اجعلوا اللّسان واحدا
يعنى يك زبان داشته باشيد، اين جمله آغاز سفارش آن حضرت در باره زبان و لزوم حفظ
عدالت آن است و به اين معناست كه هيچ يك از شما نبايد داراى دو زبان باشد و به دو
گونه سخن گويد زيرا در اين صورت منافق است، پس از اين دستور مىدهد كه زبان خود را
نگه داريد، اين دستور مستلزم نهى از امورى چند مىباشد كه عبارت است از پرگويى و
بيهوده گويى و غيبت و سخن چينى و بدگويى از ديگران و ناسزاگويى و تهمت و مانند
اينها، و همه، صفات زشتى است كه از حدّ صفت نيكوى عدالت خارج و در طرف افراط آن
جاى دارد.
(37554- 37539)
فرموده است: فإنّ اللّسان جموح بصاحبه.
اين سخن در بيان علّت لزوم نگهداشتن زبان است، و اشاره به اين است كه
زبان مانند اسب سركش كه صاحب خود را در پرتگاه هلاكت سرنگون مىكند، انسان را از
مدار صفت فاضله عدالت بيرون مىبرد و به وادى صفات زشت و ناپسنديده كه موجب هلاكت
در دنيا و آخرت است مىكشاند، از اين رو واژه جموح (سركش) براى زبان استعاره است،
سپس سوگند ياد مىكند كه تقوا براى هيچ پرهيزگارى سودى به بار نمىآورد مگر آن گاه
كه زبان خود را نگه دارد، و اين سخن، حقّ و درست است، زيرا تقوايى كه داراى سود و
فايده است آن است كه تمام و كامل باشد و نگهدارى زبان و بازداشتن آن از آلودگى به
صفات زشتى كه نام برده شد از اجزاى مهمّ تقواست و بدون پرهيز از اين صفات بد، تقوا
تحقّق نمىيابد. بنا بر اين جز با نگهداشتن زبان از تقوا سودى حاصل نيست. پس از
اين تذكّر مىدهد كه در هنگام سخن گفتن در باره آنچه مىخواهند بگويند و آنچه