بزرگوار است كه پس از آن كه طاعت او را گردن
نهادند، با جمعيّتى كه همگى دست بيعت به آن حضرت داده بودند، سر به طغيان و سركشى
برداشتند.
(36418- 36372) 3- گناه بزرگ ديگر اينها كشتن فرماندار آن حضرت در
بصره و كارگزاران بيت المال مسلمانان در آن شهر بود كه برخى را صبرا كشتند يعنى
اسير كرده و كشتند و بعضى را غدرا به شهادت رسانيدند يعنى غدر و خيانت به كار برده
پس از دادن امان به كشتار آنها پرداختند.
خلاصه قضيّه بنا بر آنچه نقل كردهاند اين است كه: طلحه و زبير و
عايشه هنگامى كه در مسير خود به چاه ابو موسى كه نزديك بصره بود رسيدند، به عثمان
بن حنيف انصارى كه در اين هنگام از سوى على (ع) فرماندار بصره بود نوشتند كه سراى
حكومتى را براى ما خالى كن، عثمان بن حنيف وقتى نامه آنان را خواند احنف بن قيس و
حكيم بن جبلّه عبدى را نزد خود فرا خواند و نامه را براى آنان قرائت كرد، احنف
گفت: اينها اگر براى خونخواهى از كشندگان عثمان به اين كوشش برخاستهاند، آنها خود
همان كسانى هستند كه بر سر عثمان ريخته و او را كشتهاند، به خدا سوگند من اينها
را چنين مىبينم كه از ما جدا نمىشوند مگر اين كه ميان ما دشمنى انداخته و خون ما
را بر زمين بريزند، و گمانم اين است كه بويژه نسبت به تو رفتارى در پيش گيرند كه
تاب تحمّل آن را ندارى، بنا بر اين اعتقاد من اين است كه براى مقابله با آنها
آماده شوى، و به اتّفاق كسانى از مردم بصره كه با تو همراه و همگامند به سوى آنها
بشتابى، زيرا تو امروز حاكم و فرماندار آنانى و همگى فرمان تو را پذيرايند، پس به
همراه اين مردم به سوى آنان روان شو، و قبل از آن كه تو را در يك خانه ديدار كنند
و مردم از آنها نسبت به تو فرمانبردارتر شوند، بر آنها پيشدستى كن، حكيم بن جبلّه
نيز همين سخنان را گفت، پس از اين عثمان بن حنيف گفت: رأى درست همين است ليكن من
شرّ و بدى را خوش نمىدارم و نمىخواهم آن را آغاز كنم و اميدوارم تا آن هنگام كه
نامه امير المؤمنين (ع) به من برسد و فرمان او را بدانم و به كار بندم عافيت و