و چپ آن كشته گردند كه همگى به دوزخ در آيند
و او جان بدر برد پس از آن كه به هلاكت نزديك شود». و نيز حبيب بن عمير روايت كرده
است: هنگامى كه عايشه و طلحه و زبير از مكّه به سوى بصره روان گرديدند، شب هنگام
بر آب حوأب وارد شدند، و اين جوى آبى متعلّق به قبيله بنى عامر بن صعصعه بود، در
اين موقع سگان بر آنها بانگ زدند و در نتيجه پارس آنها شتران سركش و چموش رميده و
گريختند، يكى از آنان گفت: خدا لعنت كند حوأب را كه چه قدر سگانش زياد است، در اين
هنگام كه عايشه نام حوأب را شنيد، پرسيد: آيا اين آب حوأب است. آن مرد پاسخ داد
بلى، عايشه گفت: مرا باز گردانيد، مردم پرسيدند چه شده و او را چه پيش آمده است،
عايشه گفت: من از پيامبر خدا (ص) شنيدم كه مىگفت: سگان حوأب را مىبينم كه به يكى
از زنان من بانگ برآوردهاند و پس از آن به من فرمود: اى حميراء زنهار از اين كه
آن زن تو باشى، زبير در پاسخ عايشه گفت:
خدا تو را رحمت كند آسوده باش كه ما فرسنگهاى بسيارى است كه از آب
حوأب گذشته و دور شدهايم عايشه گفت: كسانى را نزد خوددارى كه گواهى دهند اين
سگانى كه بانگ بر آوردهاند سگان آب حوأب نيستند؟ طلحه و زبير به فريب و اغفال او
پرداختند، و پنجاه نفر از عربهاى بيابان نشين را حاضر كردند و در برابر پاداشى كه
براى آنها قرار دادند، نزد عايشه رفتند و پس از سوگند گواهى دادن كه اين آب حوأب
نيست، و اين را نخستين گواهى دروغى مىدانم كه در اسلام اتّفاق افتاده است. بارى
عايشه پذيرفت، و به راه خود ادامه داد.
در باره جمله «و تنجو بعد ما كادت» كه در حديث پيامبر اكرم (ص) آمده
است، طايفه اماميّه گفتهاند: مراد رهايى از قتل است بعد از آن كه نزديك بود كشته
شود، و آنانى كه خواستهاند او را معذور بدارند چنين معنا كردهاند كه: به وسيله
توبه از آتش رهايى مىيابد پس از آن كه به سبب عملى كه انجام داده نزديك بوده دچار
آتش دوزخ گردد.
(36371- 36351) 2- يكى ديگر از گناهان بزرگ جنگ افروزان واقعه جمل،
شكستن بيعت آن