مردم از يكديگر و يا ضعف اميد آنها چنانچه
مشهور است همين دو علّت است، و بديهى است اين دو امر در مورد پروردگار منتفى است
زيرا او بىنياز مطلق است و هيچگونه بخل و منعى از طرف او وجود ندارد، و اگر بنده
استعداد اميد به او را داشته باشد، و بر اساس اميدى كه به خدا دارد، كار كند، و
خواستار افاضه جود و بخشش إلهى و بر آوردن آرزوى خود باشد، اميدش بيجا نبوده و به
خطا نرفته است چه او مرجع تمام اميدها و برآورنده آرزوهاست.
(32845- 32831)
فرموده است: و كذلك إن هو خاف ... تا يعطى ربّه.
اين عبارت قياس ضمير استثنايى
[1] است كه قصور خوف بيم دارندگان از خداوند را در مقايسه با ترس از
برخى بندگان او بيان مىكند. ضمير در واژه عبيده به اللّه و در خوفه به خائف، و يا
به عبد باز مىگردد، ملازمه در اين قضيّه شرطيّه روشن است، و كبراى اين قياس
استثناى عين مقدّم است به نحوى كه عين تالى مذكور را نتيجه دهد.
(32857- 32846)
فرموده است: فجعل ... تا وعدا.
اين سخن نيز سرزنش و سركوبى است بر كسى كه مشمول اين اعتراض و مورد
اين استدلال است، زيرا اين زشتى و رسوايى است كه كسى ترس از فردى مانند خودش را
نقد و موجود دانسته، و ترس از پروردگارش را وعده و نسيه بداند.
(32921- 32858)
فرموده است: و كذلك من عظمت الدّنيا ... تا آخر.
اين سخنان در بيان علّت اين است كه چرا مردم زندگى دنيا را بر
ثوابهايى كه خداوند وعده فرموده ترجيح مىدهند و از هر چه غير دنياست مىبرند و
خود را بنده آن مىسازند. بديهى است عظيم جلوهگر شدن دنيا در نظر انسان جزيى
[1] قياس استثنايى عبارت از قياسى است كه نتيجه با حفظ مادّه و
هيأت خود در آن مذكور باشد و هميشه مركّب از دو قضيّه شرطى و حملى است، و قضيّه
حملى مدخول ادات استثناست و چنان كه در پاورقى ذيل خطبه 120 توضيح داده شده است
اگر در قياس مقدّمه كبرا ذكر نشود در اصطلاح آن را قياس ضمير مىنامند. منطق مظفّر
(مترجم)