شد، او تا آن گاه كه به سراى باقى شتافت و
دعوت پروردگارش را اجابت كرد سنگى بر روى سنگى ننهاد، چه بزرگ است منّت خدا بر ما
كه نعمت وجود چنين رهبرى را به ما عطا فرمود تا از او پيروى كنيم، و به دنبال چنين
پيشوايى گام بر داريم، به خدا سوگند من به اين جبّه خود آن قدر وصله زدم كه ديگر
از وصله زننده آن شرم كردم، كسى به من گفت: ديگر اين لباس كهنه را از خود دور نمىكنى؟
گفتم از من دور شو كه: «عند الصّباح يحمد القوم السّرى [1]».
[شرح]
اين گفتار در زمينه نكوهش كسانى است كه ادّعا مىكنند اميد خود را به
خدا بستهاند ليكن در اين راه به عمل نمىپردازند، و مبتنى بر هشدار به اينهاست كه
اميد آنان خالص نمىباشد و با دروغ شمردن ادّعاى آنها كوتاهى و قصور آنان را در
عمل بيان مىكند:
(32755- 32751)
فرموده است: يدّعي بزعمه أنّه يرجو اللّه.
يعنى او به گمان خويش ادّعا مىكند كه به خدا اميدوار است، اين جمله
صورت مدّعاست كه ممكن است حاليّه يا مقاليّه باشد يعنى حال و يا گفتار او بيانگر
آن باشد.
(32758- 32756)
فرموده است: كذب و العظيم.
اين جمله در ردّ ادعاى مذكور است كه با سوگند به خداوند تأكيد شده
است. اين كه لفظ جلاله را نياورده و عظيم فرموده براى اين است كه در اين جا ذكر
عظمت با رجا و اميدوارى مناسبتر است.
(32790- 32759)
فرموده است: ما باله ... تا عرف رجاءه في عمله.
اين عبارت در واقع قياسى است از شكل دوم
[2] كه نتيجه مىدهد اين مدّعى
[1] يعنى: راهيان شب در بامداد مورد ستايش قوم قرار مىگيرند.
[2] شكل دوّم قياس اين است كه حدّ وسط در هر دو مقدّمه محمول باشد،
و در اين جا بايد گفت ضرب اوّل از شكل دوّم است، زيرا اين ضرب مركّب از موجبه
كليّه و سالبه كليّه است و نتيجه آن سالبه كليّه است. منطق مظفّر (مترجم)