به آن ايمان گفته مىشود، زيرا كردار شايسته
از كمالات ايمان است و بدون آن كامل نبوده و سودى در آن نيست، همچنين اگر علم با
عمل مقرون نباشد فايده آن در آخرت اندك بلكه بىفايده مىباشد و مانند ويرانهاى
است كه سودى از آن حاصل نيست، و همان گونه كه ويرانه قابليّت سكنا ندارد علم خالى
از عمل نيز فاقد سود و ارزش مىباشد، از اين رو امام (ع) در جاى ديگر فرموده است:
العلم مقرون بالعمل يعنى علم قرين و همنشين عمل است و فرموده است: علم عمل را آواز
مىدهد كه به سوى او بيايد اگر نيايد علم از او كوچ مىكند.
امّا اين كه فرموده است: بالعلم يرهب الموت براى اين است كه داشتن
معارف الهى و آگاهى به غرضى كه در آفرينش انسان است و مقايسه دنيا با آخرت و علم
به احوال معاد همه مستلزم ياد مرگ و پيوسته در انديشه آن بودن است و همين توجّه
مداوم موجب بيم و هراس از مرگ، و عمل براى آن و احوال پس از آن است.
(31704- 31701)
فرموده است: و بالموت تختم الدّنيا.
معناى عبارت مذكور روشن است، زيرا دنياى انسان عبارت از كليّه اعمال
بدنى است كه در طول دوران پيش از مرگ انجام مىدهد و با فرا رسيدن مرگ همه آنها
پايان مىيابد.
(31708- 31705)
فرموده است: و بالدّنيا تحرز الآخرة.
اشاره است به اين كه دنيا محلّ آماده شدن و به دست آوردن زاد و توشه
براى روز آخرت است و در اين جاست كه انسان كمال لازم را براى رسيدن به سعادت آن
جهان به دست مىآورد. و ما پيش از اين در اين باره سخن گفتهايم.
(31716- 31709)
فرموده است: بالقيامة تزلف الجنّة للمتّقين و تبرز الجحيم للغاوين.
اين گفتار اشاره لطيفى است به آنچه ما بارها آن را ذكر كردهايم، و
آن عبارت از اين است كه با رسيدن مرگ و بر طرف شدن حجاب بدن، انسان در مىيابد كه
چه سرنوشتى براى خود فراهم كرده و چه خوب و بدى را از پيش