(31316- 31309) 1- اوصاف از بيان كنه معرفت
او درمانده است، زيرا ذات بارى تعالى منزّه از هر گونه تركيب است و عقل به هيچ روى
نمىتواند حقيقت او را ادراك و توصيف كند، و ما پيش از اين مكرّر در اين باره سخن
گفتهايم.
(31327- 31317) 2- عظمت او خردها را از رسيدن به منتهاى سلطنت و
ملكوت وى باز داشته است، و اين آشكار است براى اين كه ادراك حقايق اشيا منوط به
درك حقيقت علل آنهاست، و چون عظمت و بلندى مقام او عقلها را از شناخت كنه ذاتش باز
داشته است، عقل نمىتواند راهى براى شناخت منتهاى قدرت و ملكوت او بيابد، و آنچه
را نظام وجود عالى و سافل بر آن قرار دارد، آن چنان كه هست بشناسد.
3- اين كه او هويّت مطلق است، زيرا اوست كه هويّتش موقوف بر هويّت
غير نيست و از ديگرى گرفته نشده است، زيرا هر چه هويّتش از ديگرى اخذ شده باشد
اثبات وجود او مقيّد به اثبات وجود غير اوست و در اين صورت او هويّت مطلق نخواهد
بود، و هر چه هويّتش قائم به ذات خويش باشد، خواه ديگرى اعتبار شود يا نشود او
همان اوست، ليكن هر ممكنى وجودش از غير خود اوست و هر چه وجودش از غير باشد
ويژگيها و تعيّنات وجودش نيز از غير خود اوست، و اين خود، همان هويّت است. لذا
هويّت هر ممكن الوجود از غير او مىباشد و قائم به ذات وى نيست، امّا مبدأ اوّل
قائم بالذّات است و هويّتش بسته به ديگرى نمىباشد زيرا او ممكن الوجود نيست و
واجب الوجود است، و واجب الوجود آن موجود برترى است كه هويّتش قائم به ذات خويش
است بلكه از هر گونه تركيب كه لازمه امكان است منزّه مىباشد.
4- دليل اين كه پس از بيان هويّت، نام بارى تعالى را ذكر كرده و هو
اللّه فرموده، اين است كه هويّت و خصوصيّت بدون ذكر نام، قابل شرح نيست، مگر اين
كه لوازم آن ذكر گردد و لوازم آن نيز يا اضافى و يا سلبى است، و آنچه اضافى است
براى تعريف كاملتر است، ليكن كاملترين تعريف آن است كه هر دو نوع لوازم اضافى و
سلبى را در برداشته باشد، و اين همان كلمه آله است كه