وجه استعاره دوّم اين كه سايه، محلّ آرميدن
و لذّت بردن است، همچنان كه وجود و هستى، در صورت سلامت تن و اعتدال مزاج كه از
تركيب درست عناصر حاصل مىشود مايه خوشى و لذّت است، و نيز مهابّ الرّياح
(جايگاههاى وزش بادها) براى بدنها و رياح (بادها) را براى ارواح و نفخههاى الهى
كه بر جان انسانها مىوزد استعاره آورده است، وجه استعاره نخست، اين است كه بدنها
مانند محلّهايى كه باد بر آنها مىوزد نفخههاى ربّانى را مىپذيرد، و اين استعاره
محسوس است براى معقول، و مناسبت استعاره دوّم روشن است و نياز به توضيح ندارد،
همچنين واژه غمام (ابر) را براى حركت كرات آسمانى و اتّصال آنها، و آنچه از بالا
افاضه و سبب بقاى انسان مىشود استعاره فرموده، و مناسبت آن اشتراك در افاضه و سبب
بودن است، و ظلّ (سايه) آن عبارت از چيزهايى از حركات كرات، و افاضات سماوى است كه
انسان بدانها آرامش مىيابد، چنان كه گفته مىشود: او در سايه فلانى زندگى مىكند،
يعنى از زندگى و عنايت او بهرهمند است.
عبارت اضمحلّ في الجوّ متلفّقها اشاره است به زوال و پراكنده شدن
اسباب سماوى كه براى بقاى آن لازم است، و مراد از عفا في الأرض مخطّها محو آثار آن
از ابدان است، ضمير متلفّقها به غمام و ضمير مخطّها به مهابّ الرّياح برگشت دارد.
(29822- 29816)
فرموده است: فإنّما كنت جارا جاوركم بدني أيّاما.
اين بيان تذكارى است بر اين كه نفس قدسى آن حضرت به ملأ اعلا پيوسته
بوده، و تمايلى به بقاى در دنيا و بودن در كنار مردم آن نداشته، و تنها با بدن،
چند گاهى همنشين آنها بوده است، و نيز چون همنشينى و همسايگى از عوارض جسمانى است،
ممكن است اين گفتار تذكّر اين مطلب باشد كه غير از تن چيز ديگرى كه همان نفس است
نيز وجود دارد. منظور از ايّام، مدّت زندگى آن حضرت در اين دنياست.