مسلمانان وجود دارد، و يادآورى مردم به آنچه
در اين باره مىدانند، (26962- 26902)
فرموده است: و قد علمتم ... تا آخر.
اينك اگر حاكم مسلمانان بخيل باشد، پيداست كه مردم به سبب حرص زيادش
به اموالى كه در دست رعيّت است از او بيزارى جسته و در نتيجه نظام امور از هم
گسيخته مىشود.
اگر حاكم نادان باشد به سبب جهل او به احكام و قوانين دين و ناآگاهى
در تدبير امور، دچار انحراف و گمراهى مىشود، و ضلالت او باعث گمراهى همه كسانى
است كه از او پيروى مىكنند، و اين درست خلاف مقصود شارع مىباشد.
اگر حاكم مسلمانان ستمگر و جفاكار باشد، ظلم و جور او مايه نفرت و
بيزارى مردم، و بريدن آنان از وى مىشود، و اين خلاف وحدت و همدلى مطلوبى است كه
منظور نظر شارع است.
اگر حاكم مسلمانان ترسو، و از دگرگونيهاى روزگار در بيم و هراس باشد،
دستهاى را كه از آنها بيمناك است مورد توجّه و عنايت خود قرار مىدهد، و به غير
آنها اعتنايى ندارد، و اين ستمى است كه با وجود آن، جامعه سامان و انتظام
نمىپذيرد.
اگر حاكم مسلمانان در حكمرانى و داورى رشوهگير باشد، در نتيجه
بيدادگرى، و از ميان بردن حقوق مردم و ادامه راه تعدّى، و عدم توجّه به موارد
حقّه، آن چنان مىشود كه اگر بخواهد در قضيّهاى داورى كند، دفاع را آن قدر
طولانى، و حقّ را مبهم و دشوار مىگرداند، تا با همه روشن بودن حقّانيّت، هر دو
طرف دعوا ناگزير از مصالحه شوند، و غرض او در اين كار، مرعوب كردن صاحب حقّ است به
اين كه در صورت عدم مصالحه، حقّ او بكلّى ضايع خواهد شد تا در نتيجه تن به سازش
دهد، و به بخشى از حقّ خود قانع گردد، و با اين حال نيز از او رشوه دريافت مىكند،
و بسا مىشود به اندازهاى كه از طرف غير ذيحقّ رشوه