گونهاى كه هر كس ايستاده است درو شود، و آن
كه افتاده است لگد كوب گردد.»
[شرح]
(19516- 19505) مضمون اين خطبه پس از ذكر يگانگى خداوند، بر حذر
داشتن شنوندگان از نافرمانى اوست، و همچنين بيم دادن آنها به اين كه اخبارى را كه
در باره آينده بيان مىفرمايد، با اشاره به يكديگر تكذيب نكنند.
تفسير الأوّل و الآخر پيش از اين گفته شد. (19594- 19529)
فرموده است: بأوليّته وجب أن لا أوّل له.
يعنى به سبب اوليّت او لازم مىآيد كه او را آغازى نباشد، چون منظور
امام (ع) از اوليّت خداوند، اين است كه او مبدأ همه چيزهاست و مراد آن حضرت از
آخريّت او، اين است كه او غايت و نهايتى است كه همه اشيا در هر حال به او منتهى
مىشود، بنا بر اين لازم مىآيد كه براى او اوّلى كه مبدأ هستى او باشد، و آخرى كه
به آن منتهى و متوقّف شود وجود نداشته باشد، اين كه امام (ع) در توصيف گواهى خود
بر يگانگى خداوند فرموده است كه در اين شهادت درون با برون و دل با زبان همراه
است، كنايه از خلوص اين شهادت از شايبه نفاق و انكار بارى تعالى است، سپس مردم را
هشدار و پرهيز مىدهد كه با او دشمنى نورزند و نافرمانى وى نكنند، و سخنان او را
دروغ نشمارند، و اين سخن براى نكوهش كسانى است كه چشم بصيرت آنها از ديدن فضايل آن
حضرت ناتوان است، و نيز اشاره است بر اين كه خبر دادن از حوادث آينده براى شخصيّتى
مانند او در خور امكان است، پس از آن آنچه را مىخواهد به آگاهى مردم برساند و
آنچه را پيش از اين خبر داده به پيامبر خدا (ص) مستند مىدارد تا شاهدى بر صدق
گفتارش باشد و آن را تأكيد مىفرمايد به منزّه بودن پيامبر (ص) از دروغگويى در
تبليغ رسالت، و شنونده كه خود او است در آنچه از رسول اكرم (ص) شنيده و نقل مىكند
از دروغ مبرّاست، و ما در فصول پيش بيان كردهايم كه چگونه امير المؤمنين (ع) از
پيامبر اكرم (ص) علوم را فرا گرفته است.