نصيحت نمىكنيد، و به همديگر دوستى و بخشش
نداريد، شما را چه شده است؟ به اندكى از دنيا كه دست مىيابيد شادمان مىشويد،
ليكن محروميّتهاى بسيار آخرت شما را اندوهگين نمىكند، از دست رفتن كمى از دنيايى
كه در اختيار داريد چنان شما را ناآرام و نگران مىكند، كه آثار آن در رخسارتان
پديدار مىشود و كم صبرى شما را بر آنچه از دست دادهايد آشكار مىكند، گويا دنيا
سراى جاودانى شماست، و متاع آن براى شما ماندنى و هميشگى است، آنچه شما را باز
مىدارد عيب برادر خود را به او گوشزد كنيد، بيم شما از اين است كه او نيز همين
كار را انجام دهد، به راستى براى ترك آخرت و دوستى دنيا با يكديگر متفق و همداستان
شدهايد، و دين هر يك از شما لقلقه زبان او شده، چنان كه گويى وظايفش را به تمامى
انجام داده، و خشنودى آقاى خود را به دست آورده است.»
[شرح]
در اين خطبه نكاتى است كه در زير شرح داده مىشود:
(23089- 23065)
1- از آغاز خطبه تا ... انقطاع السّير
مشعر است بر پرهيز دادن مردم از دنيا، و ضمن بيان زشتيهاى آن مردم را
به رها كردن تدريجى آن دعوت فرموده است كه:
اولّا- اشاره مىكند كه دنيا جايى شايسته اقامت، و محلّى مناسب رفاه
و آسايش نيست، و اين خود كنايه است بر اين كه آنچه سزاوار است در طلب آن بر آمد
خيرات پايدارى است كه موجب امنيّت خاطر و سرور دايم باشد.
ثانيا- اين كه زيب و زيور دنيا سبب غفلت و غرور مردم است، و غفلت و
فريفتگى به آن موجب پسنديدن و خوب دانستن آن است.
اگر گفته شود: در اين جا زينت باعث غرور، و غرور سبب زينت و آراستگى
دنيا شمرده شده و اين دور است، پاسخ اين است كه زينت و زيور دنيا باعث غرور و
فريفته شدن به آن، و غرور موجب خوب انگاشتن و فراموشى از زشتيهاى آن گفته شده است
و اين دور نيست.