(نعق): فرياد زد (كوفان): نام كوفه است
(فلان شديد الشكيمه): فلانى سركش و بيباك است (كدح): شديدتر از خراشيدگى (حطم):
كوبيدن (ضواحى): اطراف شهر كه ديده مىشود (فغرفوه): دهنش باز شد (كلوح): ترشرويى
(أينع الزّرع): زراعت رسيده و آماده است
[ترجمه]
«خداوندى كه اوّل است پيش از هر اوّلى، و آخر است پس از هر آخرى از
اين كه او پيش از هر آغازى است لازم آيد كه او را آغازى نباشد، و از اين كه پس از
هر پايانى است، واجب شود كه او را پايانى نباشد. گواهى مىدهم كه هيچ معبودى جز او
نيست، و در اين گواهى درون و برون و دل و زبان همراهند.
اى مردم! دشمنى با من شما را به گناه وادار نكند، و نافرمانى من شما
را حيران و سرگردان نسازد، هنگامى كه چيزى از من مىشنويد (خبر از غيب) با (شگفتى)
به يكديگر ننگريد، سوگند به آن كه دانه را شكافت، و انسان را آفريد، آنچه را به
شما خبر مىدهم از پيامبر امّى است، كه درود خداوند بر او و خاندانش باد، گوينده
دروغ نگفته، و شنونده نادان نبوده است. من چنان مىبينم كه مردى بسيار گمراه در
شام، همچون جانوران بانگ بر آورد، و پرچمهاى خود را در اطراف كوفه نصب كند، چون
دهان بگشايد و دهنه لجامش سخت گردد، و جاى پاى خود را در زمين محكم كند، فتنه و
آشوب با نيش دندان، فرزندان خويش را بگزد، و امواج جنگ به جنبش در آيد، و روزها
چهره عبوس خود را بنمايد، و شبها سختى و رنج خود را آشكار سازد، و چون كشت او را
هنگام درو رسد، و براى برداشت آن به پا خيزد، مانند شتر مست عربده كشد، و برق
شمشيرهايش تابيدن گيرد، بيرق فتنهها و آشوبهاى سخت بر افراشته شود، و همچون شب
تار و درياى پر تلاطم رو آورند، و چه طوفانهاى شكننده و هراس انگيزى كه كوفه را
درهم شكند، و تندبادهاى سختى كه بر آن بوزد، و ديرى نگذرد كه مردم دسته دسته به
جان هم افتند، به