اين دو موقع است، و اين خود كنايه بر نفرت و
انزجار از دنياست. و امام (ع) در تأييد اين گفتار، به آيه كريمه (كما بدأنا ...)
كه در خطبه ذكر شده استشهاد فرموده است. جمله قد ظعنوا عنها از نظر نحوى حال و
محلّا منصوب است، همچنان كه حفاة و عراة بنا بر اين كه حالند منصوب مىباشند و
عامل در آنها جمله فارقوهاست، و حفاة و عراة كه حالند بعد از جمله فجاءوها در
تقديرند، امام و برىّ [1] رحمة
اللّه عليه گفته است: فراق انسانها از دنيا هنگامى است كه از آن آفريده شدند، و
آمدن آنها به دنيا زمانى است كه به خاك سپرده شدند، زيرا خداوند متعال فرموده است: «هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ... [2]» به نظر مىآيد آنچه ايشان را به اين تأويل
برانگيخته اين است كه اگر مراد از آمدن به دنيا تولّد در اين جهان باشد، در اين
صورت آمدن مشبّه، و جدا شدن مشبّه به خواهد بود و اين خلاف فرض است، زيرا مقصود،
تشبيه زمان رفتن انسان، به زمان تولّد اوست، كه در اين صورت رفتن او از دنيا مشبّه
و آمدنش به اين جهان مشبّه به است، ليكن بايد دانست كه اگر ميان دو چيز، واقعا
مشابهت وجود داشته باشد، مىتوانيم يكى از آن دو را اصل، و ديگرى را فرع، و يا
ميان آن دو مساوات، برقرار كنيم بىآن كه اصل و فرعى در نظر بگيريم، بنا بر اين
تشبيهى كه در جمله فجاءوها كما فارقوها مىباشد، اگر بر وجه دوّم كه مساوات است
حمل شود سزاوارتر است تا اين كه به چنين تأويل دور و دشوارى كه ذكر كرده است،
بپردازيم، ضمنا توجّه شود كه حرف «من» در آيه شريفه
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ...» براى بيان جنس است، و
آيه دلالت بر مفارقت و انفعال ندارد. و توفيق از خداست.
[1] امام احمد بن محمّد وبرىّ ظاهرا نخستين كسى است كه تعليقاتى بر
نهج البلاغه نوشته و برخى از مشكلات آن را شرح كرده است، تعليقات او از مآخذ عمده
بيهقى در نگارش شرح خود به نام «معارج نهج البلاغه» است، بيهقى در سال 499 متولد و
در 565 وفات يافته است، وبرى معاصر وى و كمى پيش از او فوت كرده است. رجوع شود به
الذريعة. جلد 14 ص 115 (مترجم)
[2] سوره غافر (40) آيه (67) يعنى: اوست خداوندى كه شما را از خاك
بيافريد ...