بيان كننده حال است. يعنى خداوند پيامبر (ص)
را به رسالت بر انگيخت، در حالى كه مردم از پيمودن راه خدا گمراه، و از اين كه در
كارهايشان چگونه عمل كنند، و در چه مسيرى پيش روند سرگردان و در فتنه اشتباه
گرفتار بودند. رفتار و كردارشان نظمى نداشت، و به گمراهى بدعتها دچار بودند.
بعضى از شارحان كلمه «خابطون» را حاطبون قرائت كردهاند. اگر اين
قرائت را در نظر بگيريم، كلام استعارهاى خواهد بود. جهت استعاره اين است كه مردم
در حال ضلالت و گمراهى و فتنه و فساد، هر آنچه از اقوال و افعال بتوانند جمع آورى
مىكنند (هر حرفى به دهانشان بيايد مىزنند و هر كارى كه بتوانند انجام مىدهند)
چندان به صحّت و درستى اقوال و افعال بها نمىدهند. چنان كه عرب در مثل مىگويد:
«حاطب ليل» اين مثل را در باره شخصى به كار مىبرند كه چاق و لاغر و حق و باطل را
در گفتارش به هم مىآميزد و اهميّتى بدان نمىدهد. با توجّه به اين قرائت معناى
كلام حضرت اين خواهد بود كه در زمان فترت [1] مردم در فتنه قرار داشتند، حق و باطل و زشت و زيبا را با هم مخلوط
مىكردند.
(18503- 18494)
قوله عليه السلام: قد استهوتهم الأهواء:
يعنى انديشههاى باطل آنها را جذب خود كرده، و يا به هلاكت رسانده
بود و تكبّر و غرور آنها را از طريق عدالت منحرف و به وادى لغزش و سقوط كشانده
بود. از تواضع و فروتنى كه سنّت انبياى الهى است پيروى نمىكردند. جهالت جاهلان
آنها را سبك سر كرده، بجاهايى پروازشان داده بود كه هرگز سزاوار و شايسته نبود،
مانند غارت اموال و فساد و تباهى در زمين و به همين دليل دچار خفّت و خوارى و
تهاجمهاى ناروا بودند.
[1] فترت: به فاصله زمانى ميان دو پيامبر گفته مىشود.