«آيا پندار تو اين است كه مردم را به ساعت سعدى هدايت مىكنى، كه هر
كس در آن سفر كند بديها از او دور شود و مىترسانى از ساعتى كه هرگاه در آن به
مسافرت رود. ضرر ببيند؟! هر كس كه تو را در اين ادّعا تصديق كند قرآن را تكذيب
كرده است. (قرآن نسبت علم غيب را به خدا داده مىفرمايد: در آسمانها و زمين هيچكس
جز خدا علم غيب نمىداند) و در دستيابى به مقصود و دفع مكروه و ناپسند براى خود
نيازى به كمك و يارى خداوند نمىبيند. تو انتظار دارى، كسى كه به فرمانت عمل كند.
به عوض پروردگارش تو را سپاس گويد؟! زيرا به گمانت تو او را به ساعتى راهنمايى
كردهاى كه در آن به نفعى رسيده و از ضررى ايمن شده است.»
پس از اين بيانات رو به مردم كرده فرمود:
«اى مردم از علم ستارهشناسى و آموختن نجوم پرهيز كنيد، مگر به
اندازهاى كه شما را در صحرا و دريا هدايت و راهنمايى كند زيرا آموختن نجوم
سرانجام شما را به كهانت و غيبگويى مىكشاند. منجّم مانند كاهن و كاهن همچون ساحر
و جادوگر و جادوگر به منزله كافر، و جايگاه كافر آتش دوزخ است. با ياد و نام خدا
به سوى سفر حركت كنيد. كه پيروزى با ماست»
[شرح]
(12197- 12162) روايت شده است كه اشاره كننده به اين موضوع، شخصى
بنام عفيف و برادر اشعث بن قيس بود كه بدان هنگام، علم نجوم مىآموخته است.
آنچه از راز حكمت نبوى در نهى از آموختن علم نجوم تاكنون روشن شده
است دو امر است بشرح زير:
1- آموزنده علم نجوم بدان شديدا سرگرم مىشود و بسيارى از شنوندگان
به دستورات و پيشگوييهاى منجّم اعتماد پيدا مىكنند و از آنچه به گردش سيّارات
نسبت داده مىشود ترسان شده و يا بدان دل مىبندند. در اين رابطه از توجّه به خدا
بازمانده نظرشان را گردش ستارگان به خود جلب مىكند. در انجام